من یک آروبا دارم
متأسفانه باید به اطلاعتان برسانم من یک آروبا دارم شما نمیدانید آروبا چیست؟...
متأسفانه باید به اطلاعتان برسانم من یک آروبا دارم شما نمیدانید آروبا چیست؟...
دلم میخواست دختر خاکستر نشین باشم، زیبای خفته و سفید برفی، در انتظار شاهزادهام که کدو تنبلم را به کالسکهای زرین…
اتوبوس ُپر شد و راه افتاد، آخرین نفری که سوار شد، یک گلدان چینی عتیقه و گرانبها در دست داشت و از روی احتیاط در حالی…
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
مریم حیدرزاده شاعر نابیناست که در اواخر دهه هفتاد با ترانههای ساده به سبک محاوره شهرت یافت.
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی
آخرین برف جوری بارید که موهای سیاه مادر در میان سپیدی برفها روزنه امیدی بود که قصه به جاهای خوبی رسیده ...