حمله هماهنگ روزنامه‌ها به ترانه علیدوستی

۵ روزنامه اصولگرا به ترانه علیدوستی حمله کردند.

حمله هماهنگ روزنامه‌ها به ترانه علیدوستی

روزنامه های اصولگرا به فیلمی که پگاه آهنگرانی برای ترانه علیدوستی ساخته و از تلویزیون بی بی سی پخش شده است حمله کردند.

 روزنامه جوان نوشت: یک خانم بازیگر( پگاه آهنگرانی) درباره یک خانم بازیگر دیگر (ترانه علیدوستی)مستندی ساخته به اسم «ترانه» و بی بی‌سی فارسی پخش کرده است. 

مطابق گزارش بی‌بی‌سی در این مستند آن خانم که بی‌حجاب است و می‌گوید نخستین بار است که این‌گونه بی‌حجاب ظاهر می‌شود، مدعی شده «دیگر در هیچ شرایطی باحجاب بازی نخواهد کرد و از کنار گذاشتن بازیگری احساس بدی ندارد»؛ و بعد ادعا شده که مستند در شبکه‌های اجتماعی ۲۵ میلیون‌بار دیده شده است و این را دلیل موفقیت و پذیرش آن و بیانگر «نفوذ این مصاحبه در جامعه ایران و گروه‌های مختلف» فرض کرده‌اند.

استدلال ساده‌ای علیه این ادعاها وجود دارد: هر «ساختارشکنی» آن هم اگر از طرف کسانی باشد که سال‌ها داخل چارچوب‌های قانونی کار کرده و با تلویزیون و سینما و شبکه نمایش خانگی قانونی به جامعه معرفی شده‌اند، معمولاً دیده می‌شود و تعجب‌برانگیز خواهد شد. چون همان‌گونه که آن «ساختار» رانتی بوده، این «ساختارشکنی» نیز در امتداد همان رانت قرار می‌گیرد و «رانتی» است. هرچه‌قدر هم این ساختارشکنی بیشتر باشد، بیشتر دیده می‌شود. پس کسانی که می‌خواهند بگویند این مستند به خاطر «حرف»‌هایی که در آن زده شده، دیده شده، باید بتوانند مقایسه کنند که اگر همین حرف‌ها فقط به شکل صوتی یا با حجاب عرفی منتشر می‌شد، همین‌قدر دیده می‌شد یا نه. اگر امکان مقایسه ندارند، نمی‌توانند حکم قطعی بدهند، مگر این‌که با موضوع دیگری که دقیقاً شبیه به همین بوده باشد، مقایسه کنند.

با مقایسه می‌توان ادعا کرد که در همین مستند اگر حجاب از این هم بدتر بود، بسیار بیشتر دیده می‌شد. این یعنی «ابزارشدن» نه آزادشدن و آزادبودن و زن‌بودن. 

بدترین بازی ترانه

روزنامه فرهیختگان نوشت: مستند تازه پگاه آهنگرانی با محوریت ترانه علیدوستی و روایت او از وقایع موسوم به «زن، زندگی، آزادی»، در ظاهر تلاشی است برای ثبت تجربه زیسته یک چهره مشهور، اما در عمل، بیش از آن‌که واجد خصیصه‌های یک مستند حرفه‌ای باشد، به پروژه‌ای برای بازسازی پسینی یک کنش سیاسی شباهت دارد.

فیلم از همان آغاز، با یک پیش‌فرض تثبیت‌شده حرکت می‌کند: «ترانه علیدوستی به‌مثابه قهرمان». این پیش‌فرض هرگز به چالش کشیده نمی‌شود و مستند، به‌جای حرکت از پرسش به پاسخ، از پاسخ به تأیید می‌رسد. چنین رویکردی، مستند را از امکان کشف تهی می‌کند و آن را به بیانیه‌ای تصویری فرو می‌کاهد؛ بیانیه‌ای که قرار نیست چیزی را روشن کند و فقط قرار است تصویری مطلوب را از سوژه‌اش به دیگری ارائه دهد.

 نکته عجیب اینکه علیدوستی تأکید می‌کند که هنگام بازداشت، اطلاعات تلفن همراهش را حذف کرده است! پرسش بدیهی و حرفه‌ای این است: اگر داده‌ها پاک شده‌اند، این ویدئو دقیقاً از چه مسیری به مستند راه یافته است؟ نسخه پشتیبان کجا نگه‌داری می‌شده؟ چه کسی آن را حفظ کرده؟ و چرا این جزئیات که برای اعتبار روایت حیاتی‌اند، حذف شده‌اند؟ 

سکوت مستند در برابر این تناقض، نه سکوتی هنرمندانه، بلکه فرار از مسئولیت روایی است. پگاه آهنگرانی به‌جای حل گره، آن را زیر لایه‌ای از موسیقی، نماهای احساسی و مونولوگ‌های شخصی پنهان می‌کند. نتیجه، ازدست‌رفتن اعتماد مخاطب جدی است؛ مخاطبی که انتظار دارد فیلم و فیلمساز، دست‌کم با خودش صادق باشد. این بی‌صداقتی، به سطح رابطه کارگردان و سوژه نیز تسری پیدا می‌کند. آهنگرانی هیچ تلاشی برای فاصله‌گذاری انتقادی نمی‌کند. نسبت او با علیدوستی، نسبت پرسش‌گر و پاسخ‌گو نیست؛ نسبت همدل و تأییدکننده است.

مستندساز می‌توانست بپرسد این چه مبارز انقلابی‌ای است که روزی با مفسدان اقتصادی و رانت‌خواران در محصولات ریزودرشت هم‌سفره بوده و دستمزد هنگفت دریافت می‌کرده است؟ آن‌هم باوجودآنکه بر کسی پوشیده نبود بودجه این آثار از جیب فرهنگیانی که بخش قابل‌توجهی از آنان را بانوان تشکیل می‌دادند تأمین شده است!؟ صدالبته که چنین انتظاری از آهنگرانی بعید و بسیار دور است؛ اما اصول حرفه‌ای مستندسازی این پرسش‌ها را خودبه‌خود طلب می‌کند. این فمینیسم سانتی‌مانتال، درست مانند عدالت‌خواهی سانتی‌مانتال، بیش از آنکه موضعی اخلاقی باشد، پروژه‌ای رسانه‌ای است؛ پروژه‌ای که در آن رنج برخی دیده می‌شوند و رنج برخی دیگر عامدانه نادیده گرفته می‌شوند، چون هزینه دارد، چون الگوریتم‌ها دوستش ندارند و چون روایت استاندارد را به هم می‌زند. 

تطهیر «زن، زندگی، آزادی» در رسانه ملکه 

روزنامه همشهری نوشت:  پخش مستندی درباره ترانه علیدوستی، بازیگر زن با سابقه ضدامنیتی در بی‌بی‌سی فارسی، واکنش‌برانگیز شد.  این مستند تلاشی آشکار برای تطهیر وقایع پاییز۱۴۰۱ و بازسازی روایت شکست‌خورده آن بود.

  بی‌بی‌سی کوشید از آن رخداد ناکام با عنوان «انقلاب» یاد کند؛ واژه‌ای که حتی جریان‌های برانداز نیز از پذیرش آن طفره می‌روند.

  مهم‌تر از محتوای مستند، حاشیه‌سازی‌های آن بود.  فضاسازی رسانه‌ای تلاش داشت از سوژه اصلی با ایجاد حس ترحم و دلسوزی قهرمان‌سازی کند.

  این مستند عملا یک رپرتاژ فرمایشی با پوشش مستند بود. نیروهای سایبری جریان برانداز به‌صورت هدفمند وارد میدان شدند.  با دستکاری الگوریتم‌ها ویدئو پربازدید جلوه داده شد.

  این القا صورت گرفت که بازیگر مذکور در قلب مردم نفوذ دارد.  روایتی ساخته شد که با یک اشاره او مردم به خیابان می‌آیند.  این تصویرسازی فاصله‌ای آشکار با واقعیت اجتماعی ایران دارد.

من ترانه هنوز ۱۵ سال دارم!

روزنامه خراسان نوشت: بی‌بی‌سی فارسی بعد از مدتی سکوت و فاصله‌گرفتن از چهره‌های پرحاشیه‌ سینمای ایران، بار دیگر سراغ یکی از جنجالی‌ترین نام‌ها رفت: ترانه علیدوستی. انتخابی که از همان ابتدا نشان می‌داد با یک گفت‌وگوی معمولی روبه‌رو نیستیم، بلکه با تلاشی برای بازتولید یک روایت سیاسی–اجتماعی مشخص مواجه‌ایم؛ روایتی که بیش از آن‌که بر تحلیل استوار باشد، بر مطلق‌سازی و تعمیم شتاب‌زده تکیه دارد.علیدوستی در این مصاحبه، بیش از آن‌که تصویری از بلوغ فکری یک هنرمند تجربه‌دیده ارائه دهد، نشان داد همچنان در همان ایستگاه ذهنی ۱۵ سالگی متوقف مانده است.

نخستین تناقض، شکاف آشکار میان روایت ارائه‌شده  و زندگی واقعی راوی  است. علیدوستی خود تصریح می‌کند که از ۱۶سالگی به‌طور حرفه‌ای در ایران بازیگری را آغاز کرده؛ یعنی در دهه‌ای که نه‌تنها سینمای ایران فعال بود، بلکه امکان رشد، شهرت، دستمزد بالا و حضور بین‌المللی برای او فراهم شد. این در حالی است که همان سال‌ها، در بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس ـ که امروز بعضاً به‌عنوان الگو معرفی می‌شوند ـ ابتدایی‌ترین حقوق اجتماعی زنان، از جمله رانندگی، ممنوع بود. این قیاس نه برای  غیر واقع نشان دادن وضعیت ایران، بلکه برای نشان دادن نارسایی سیاه‌نمایی مطلق است. جامعه‌ای که به گفته خود او امکان پرورش یک ستاره سینما را فراهم کرده، چگونه به‌طور کامل و یکپارچه ضد زن تصویر می‌شود؟

اشکال دوم، به زبان و مفاهیم بازمی‌گردد. علیدوستی در جای‌جای مصاحبه از تعبیرهایی چون همه مردم ، همه زنان یا زنان به‌مثابه یک تیپ واحد استفاده می‌کند و اعتراضات ۱۴۰۱ را انقلاب می‌نامد. این نوع نام‌گذاری، پیش از آن‌که توصیف واقعیت باشد، تحمیل یک چارچوب تفسیری است. جامعه ایران، جامعه‌ای متکثر، چندلایه و پر از شکاف‌های ارزشی، نسلی و طبقاتی است. مطالباتی که او بیان می‌کند، بی‌تردید خواسته‌های بخشی   از زنان ایران در دهه‌های اخیر بوده؛ اما خطا آن جاست که این خواسته‌ها به خواست عمومی همه زنان تعمیم داده می‌شود. خود او در جایی از مصاحبه می‌گوید: همیشه آرزو داشتم مردم این‌طور فکر کنند ؛ همین جمله، ناخواسته پرده از فاصله میان آرزو و واقعیت اجتماعی برمی‌دارد.

در این روایت، جایی برای زنان دیگری که با زیست، باور یا انتخابی متفاوت زندگی می‌کنند، وجود ندارد؛ زنانی محجبه، تحصیل‌کرده، شاغل و فعال اجتماعی که الزاماً با همه سیاست‌های رسمی موافق نیستند، اما خود را در این تصویر سیاه و یکدست بازنمی‌یابند. همان‌طور که جایی برای انبوه سینماگران، هنرمندان و کنشگرانی که در این سال‌ها کار کرده‌اند، باقی نمی‌ماند. وقتی علیدوستی می‌پرسد مگر چه فیلمی ساخته شده که جای من خالی باشد؟ گویی تمام آنان که زیر پرچم تحریم کامل  نرفته‌اند، یا مرعوب‌اند یا متهم. این منطق دوقطبی، نه واقع‌بینانه است و نه منصفانه.

ترانه ناهمخوان با ایران ۱۴۰۴

روزنامه قدس نوشت:این روزها، گفت‌وگوی ترانه علیدوستی بازیگر شناخته شده سینمای کشور درباره وقایع سال ۱۴۰۱ و انتشار آن از سوی بی‌بی‌سی فارسی، واکنش‌های مختلفی را در پی داشته است. آمار دیده شدن این گفت‌وگو و واکنش‌ها به آن نشان می‌دهد ماجرای اعتراضات و اغتشاشات سال ۱۴۰۱ همچنان برای بخش قابل توجهی از جامعه مهم است، اگرچه آمار بازدیدکنندگان این گفت‌وگو را نباید به معنای موافقت و همدلی با آن دانست.

به طور خلاصه این گفت‌وگو روایت بازیگر مطرح کشورمان درباره همراهی‌اش با وقایع ۱۴۰۱ است. فارغ از اینکه این روایت، صرفاً روایت یک‌سویه ترانه علیدوستی است و نمی‌توان آن را حتی به تمامی معترضان وقایع آن سال تعمیم داد، سؤال اینجاست که روایت وقایع ۱۴۰۱ برای ۱۴۰۴ ایران چه دستاوردی به همراه دارد؟

واقعیت این است که سال‌ها کم‌کاری در حوزه‌های فرهنگی و همچنین قرار گرفتن در برهه‌ای از تاریخ که تغییرات اجتماعی در آن شتابان بوده موجب شده است که نحوه پوشش و به ویژه حجاب در جامعه تغییرات قابل توجهی داشته باشد. این تغییرات که بازنمایی رسانه‌ای آن به واسطه فراگیری شبکه‌های اجتماعی، ضریب قابل توجهی یافته، موجب شد مواجهه دستگاه‌های حاکمیتی با آن با نوعی نگرانی و شتاب‌زدگی همراه شود که نتیجه آن در سازوکار پرهزینه گشت ارشاد و به دنبال آن وقوع اعتراضات و سوار شدن ضدانقلاب بر آن و تبدیل آن به اغتشاشات شد.

اکنون که حاکمیت عملاً به این نتیجه رسیده است که در کف خیابان نباید برخورد قهری با بدحجابی و بدپوششی صورت گیرد که این به معنای پذیرش فقهی و عبور از حکم الهی درباره حجاب نیست، بلکه پذیرش این واقعیت است که چنین برخوردهایی راه‌حل نتیجه‌بخشی برای بهبود مسئله حجاب نیستند.

در چنین شرایطی تلاش برای بازخوانی وقایع ۱۴۰۱ را باید اقدامی در راستای زنده نگه داشتن آتشی دانست که اگرچه سرد شده است اما برخی امید دارند دوباره از آن خاکستر، شعله‌ای بلند شود. چه چیز این امید را در عده‌ای ایجاد کرده است که دوباره فتنه ۱۴۰۱ را بازتولید کنند؟ به نظر می‌رسد دو عامل مؤثر است؛ نخست تشدید مشکلات اقتصادی با محوریت جهش نرخ ارز و تورم بالای مواد غذایی و دوم تلاش‌های گاه و بیگاه عده‌ای برای تغییر رویکرد دستگاه‌های حاکمیتی در موضوع حجاب و بازگشت به رویکردهای گذشته. بی‌جهت نیست که می‌بینیم یکی از سخنگویان این دیدگاه در اعتراض به عدم اجرایی شدن قانون عفاف و حجاب که با نظر شورای عالی امنیت ملی متوقف شده است، می‌گوید: «من به مسئولین هشدار دادم از روزی می‌ترسم که مردم از مسئولین عبور کنند و خودشان وارد میدان شوند».

در حقیقت بازخوانی وقایع ۱۴۰۱ و تلاش برای قهرمان‌سازی از بازیگری که سال‌ها با امکانات این کشور و بعضاً با پول‌های مشکوک به عنوان یک سینماگر مطرح شده است، به پشتوانه شرایط خطیر اقتصادی و تندروی برخی سوپرانقلابی‌ها صورت می‌گیرد، اما نباید از نظر دور داشت که جامعه ایران در جنگ ۱۲روزه نشان داد از وقایعی نظیر ۱۴۰۱ عبور کرده و می‌داند امروز هر فتنه‌ای، بازی در زمین رژیم جنایتکار صهیونیستی است و اجازه نمی‌دهد میهنش درگیر فتنه‌های صهیونیستی‌ساز و شازده‌پسند شود.

 

منبع: تابناک
کد مطلب: ۳۸۶۹۲۷
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت