تهران معشوقه نفرتانگیز ماست/سیاحان روس هیچ پدیده زیبایی از ایران گزارش نکردهاند!
بیشترین تعداد سفرنامهنویسان را انگلیسیها تشکیل دادهاند؛ ۳۹ سیاح که حدود ۱۲ نفر از آنها زن هستند.
نشست رونمایی از کتاب «تهران من، نگاه او: شهر به روایت جهانگردان» در باغ نگارستان و در قالب سلسلهبرنامههای «عصر سهشنبههای بخارا» با حضور علی دهباشی، احمد مسجد جامعی، محمدرضا جوادی یگانه، مهرشاد کاظمی و سعیده زادقناد با مشارکت انتشارات نگارستان اندیشه برگزار شد.
سعیده زادقناد، مولف کتاب «تهران من، نگاه او» با اشاره به انگیزهی نگارش این اثر گفت: خلق هر اثر قطعاً از بهانهای نشات میگیرد. ۱۸ سال فعالیت در حوزهی سفرنامهی پژوهشی و مواجهاتی که با سفرنامهها داشتم، سبب شد گزارههای بسیاری از سفرنامهها را در ذهن داشته باشم. بعضی از این گزارهها خیلی زیبا و در ذهن ماندگار بودند، به عنوان مثال مادفون روزن، بانوی جهانگرد سوئدی که در سال ۱۹۳۴ و در زمان رضاشاه به ایران آمده است، در توصیف تهران مینویسد: «تهران شهر هزار باغ است و از هوا به خوشهی سبز زمردی میماند که در کف دست آفتابسوختهای پهن شده باشد.» این تعبیر از تهران، بسیار زیبا و حسرتبرانگیز است و هیچ شباهتی به تهران امروزی ندارد. اگر بخواهم دقیقاً در مورد انگیزهی نگارش این کتاب حرف بزنم، شاید همین گزارهی توصیفی، بهمثابه دکمهای بود که دوست داشتم برایش کتی بدوزم تا تعابیر مختلفی که از تهران قدیم و حتی تهران معاصر وجود دارد، دیده شوند و در معرض خواندن قرار گیرند. از این رو تنها به سفرنامهها بسنده نکردم و گزارشهای سیاسی و مقالات بسیاری در این زمینه را مورد مطالعه قرار دادم.
وی افزود: پس از تهیهی منابع و گردآوری اطلاعات، در این فکر بودم که نگارش را باید از کجا شروع کنم؛ چراکه توصیف تهران را میشد از مختصات جغرافیایی یا تاریخی شهر شروع کرد، یا میشد در مورد جمعیت و اقلیم آن سخن گفت و یا با هر اطلاعاتی که معرفی کلیای از شهر داشته باشد، شروع به نوشتن کرد، اما حس کردم، اگر قرار است، این کتاب در قالب روایت روایتها نوشته شود، باید از سبک معمول معرفی تهران متفاوت باشد، از این رو از دروازهها شروع کردم، جایی که مسافران برای ورود تهران از آن عبور میکردند و شاید با خود میگفتند: «تهران تهران که میگویند، این است؟» پس از این مبحث به سراغ توصیف حصارها، سیمای شهری، خیابانها، خانهها و کاخها، بناهای عامالمنفعه و مشاغل و طبقات اجتماعی تهران رفتم.
این پژوهشگر عنوان کرد: همچنین مایل بودم که کتاب صورت داستانی داشته باشد، به این شکل که اگر مخاطب را در مقابل بازار تهران قرار میدادم، دستش را در دست روایت سیاح قرار میدادم تا او بازار را برایش شرح دهد. در این میان ترتیب زمانی سفرنامهها اهمیت نداشت و ترتیب موضوعی حائز اهمیت میشد، بدینگونه که ممکن است، مخاطب با سیاحی در سال ۱۸۸۰ مواجه شود که راستهی فرشفروشان بازار را برایش شرح میدهد و ناگهان پس از او به بازار سال ۲۰۰۹ کشیده شود و سیاحی در سالهای اخیر، شرح وضعیت همین راسته را برای او شرح دهد. چنین سبکی از روایتگری سبب شد تا به این نتیجه برسم که گویی با همهی تغییراتی که پایتخت ایران به خود دیده است، اما روح شهر همچنان حفظ شده و تغییری نداشته است.
زادقناد در ادامهی سخنرانی خود با تاکید بر این نکته که کتابش ادعایی در زمینهی تهرانشناسی محض ندارد، ادامه دارد: این اثر مواجههی سیاحان با جریان زندگی در شهر را بهخوبی نشان میدهد؛ چراکه سفرنامهها بسیاری از جزئیاتی را برای مخاطب به نمایش میگذارند که در هیچ متنی از تاریخ رسمی به آنها پرداخته نشده است. همچنین موارد بسیاری در جریان زندگی روزمرهی ایرانیان، عادیاند که مایهی تعجب سیاحاناند و آنها به توصیفشان نشستهاند. در این اثر همچنین سعی شده تا حتی روایتهای اشتباه یا شکبرانگیز در مورد تهران نیز با خود سفرنامهها اصلاح و مخاطب را به درک درستی برسانند. به عنوان مثال روایتهای زیادی در مورد توپ مروارید وجود دارد؛ برخی معتقدند این توپ را شاه عباس از پرتغالیها به غنیمت گرفته است، گروهی دیگر آن را غنیمت نادرشاه از دهلی میدانند و بعضی نیز آن را ساختهی کریمخان زند برمیشمارند که با قرار گرفتن در مجاورت حرم شاهچراغ، مقدس شده است.
او ادامه داد: تمامی این روایتها در سفرنامهها آمدهاند و از کارکردهای این توپ برای بستنشینی، درمان بیماریها بهویژه نازایی و بالاخره بختگشایی سخن به میان آمده است، اما در نهایت لرد کرزن، نمایندهی مجلس عوام انگلستان و خبرنگار روزنامه تایمز در سال ۱۸۸۹ به ایران آمده است، در این خصوص مینویسد: «عدهای قراول، نگاهبانان و یا متولیهای این توپ هستند، جیره و حقوق دولتی آنان منحصر به حقالزحمهای است که از زائران باایمان توپ مقدس دریافت میدارند.» لذا همین گزاره نشان میدهد که مقدسسازی این توپ و قرار دادن آن در هالهای از افسانه به نفع چه کسانی بوده است، در حالی که این توپ را فردی به نام اسماعیل اصفهانی در زمان فتحعلیشاه قاجار ساخته و ویژگی تاریخی منحصربهفردی نداشته است.
سعیده زادقناد در ادامهی جلسه با ارجاع به نمونههایی از متن کتاب خود در توصیف کاخ نگارستان، محل برگزاری نشست گفت: همین کاخ نگارستان که در آن حضور داریم، کاخ مشهور و محبوب سفرنامهها، در دل خود سه داستان دارد که برخی در سفرنامهها به کرات از آنها یاد شده است: اول داستان سرسرهی مرمرین فتحعلیشاه، دوم تابلوی صف سلام و سوم قتلگاه قائممقام فراهانی. سرسرهی مرمرین پادشاه قاجار به دلیل کارکرد جنسیاش که البته هنوز هم استفاده از آن به این منظور ثابت نشده، بسیار مورد توجه سفرنامهنویسان قرار داشته، و هرکس که به این کاخ قدم گذاشته، تلاش کرده است تا در روایت خود به این سرسرهی عجیب اشاره کند، گاهی این مسئله سبب شده تا سیاح برای جلب نظر خواننده، بهگونهای به شرح این سرسره بپردازد که گویی خود نظارهگر روش استفاده از آن بوده است و با بخشیدن شاخ و برگ به روایتش آن را جذاب کرده است، به عنوان مثال رابرت کرپورتر، نویسنده و شاعر و دیپلمات انگلیسی که در ۱۸۱۷ وارد ایران و در پژوهشهای خود ثابت کرده که آنچه به عنوان مقبرهی مادر سلیمان نام داشته، مقبرهی کوروش است، به توصیف خیالپردازانهای از این سرسره نشسته است که در کتاب «باغهای ایران و کوشکهای آن» اثر دونالد ویلبر به آن اشاره شده است.
کرپورتر مینویسد: «این بانوان، بهقدری از آبتنی در استخر، که نوعی تجمل به شمار میرود، لذت میبرند که چندین ساعت در آب میمانند و گاهی اوقات که گرمای روز آنان را سست و بیحال میکنند، چون از آب بیرون میآیند، خستهتر از موقعی هستند که هنوز در آب نرفته بودند. آقا و سرور این باغ اغلب در یکی از کاخهای طبقهی فوقانی، که حوضخانه را احاطه کردهاند، به استراحت نیمروزی میپردازد و در این هنگام، اگر مایل باشد، به منظرهی حوضخانه نظر افکند، کافی است که دیدگان خود را به سمت پایین بگرداند تا زن مورد علاقهی خود را که بسان حوریهای دریایی در آب زلال و بلورین مشغول شنا و بازی است تماشا کند و ببیند که چگونه با درخشندگی و طراوت خاص زنان جوان آسیایی برافروخته میشود.»
زادقناد با تکیه بر کاخ نگارستان و توصیف تابلوی صف سلام از بارون فیودورکورف روسی نیز ادامه داد: گاهی توصیف سفرنامهنویس با غرض شخصی بر حسب منافع سیاسی دولت متبوعش رخ داده است. مثلاً کورف روسی که طبیعتاً خود را در مقابل انگلیسیها میدیده، در توصیف تابلوی صف سلام که اکنون دیگر در کاخ موزه نگارستان موجود نیست، نوشته است: «در میان اروپاییان تمثال ملکم، سر گور اوزلی و موریه که در آثار خود ایرانیان و خود شاه را به گونهای فوقالعاده مضحک نشان دادهاند، به چشم میخورد. در مورد اینکه آیا تمثالها با صاحبانشان تشابهی دارند یا خیر، سخنی برای گفتن ندارم ولی در عوض، نقاشیها اعجابآور است. تمام اروپاییان کلاه سهگوش بر سر و اونیفرمهایی بسان قباهای قدیمی فرانسویان بر تن و جورابهایی قرمز به پا دارند. نقاش ماهری که این تصاویر را کشیده است به خاطر اهانتهای موریه حقش را کف دستش گذاشته است. پاهایی آنچنان کج برای او کشیده است که گویی پاهای مؤلف حاجیبابا را آنقدر فلک کردهاند که نمیتواند راه برود! تخت شاهی محمدشاه را در همین تالار برپا کردند و محمدشاه سینه و دستان خویش را با الماس و مروارید آراسته، تاج کوچکی بر سر نهاده و بر نشسته است. در دو سوی او وزیران مختار روس و انگلیس به اتفاق کارمندان سفارتخانههای خویش قرار داشتند.» این در حالی است که مشاهدهی پاهای موریه در این تابلو، چیزی را که کورف دیده و روایت میکند، اثبات نمیکند.
این سفرنامهپژوه در ادامهی سخنرانیخود توجه به سنت سفرنامهنویسی در کشورهای مختلف را نیز پراهمیت برشمرد و اذعان کرد: بدون در نظر گرفتن سنت سفرنامهنویسی در یک کشور نمیتوان بهراحتی دست به تحلیل سبک و نیت سیاح زد. به عنوان مثال در فاصلهی سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰ با غلبهی سنت رمانتیسیسم بر سفرنامهنویسی انگلیسی مواجهایم. در این سنت، مسافر با گردشگر متفاوت است و چنانچه مسافر نتواند رنج سفر را در متن خود بازتاب دهد، با گردشگر تفاوتی ندارد. مواجهه با حوادث تلخ از طوفان و سیل گرفته تا هجوم و به اسارت آدمربایان درآمدن، بخش تفکیکناپذیر سفرنامههای این دوران بریتانیاست و پایداری و مقابله با این حوادث و ظاهر شدن توان و جوهر درونی مسافر که به او اعتلا میبخشد، در نگارش متن سفرنامه بسیار اهمیت داشته است. از همین روست که سفرنامههای انگلیسی نسبت به سایر سفرنامهها گویی پرورشدهندهی قهرمانهایی هستند که به ما ایرانیها نگاه از بالا دارند، در حالی که سفرنامههای روس به استثنای لومنیتکسی با فرار از سنت رمانتیسیم، صورتی دیگری از تفاخر را دنبال میکنند.
کتاب حس متناقضی از تهران منتقل میکند
محمدرضا جوادی یگانه، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران به معرفی مختصری از کتاب پرداخت و گفت: در این کتاب سعی شده تا همهی اظهاراتی که درخصوص تهران در سفرنامهها آمده است، گردآوری و منظم شود و گاه نویسنده به مقایسهی دیدگاهها سیاحان در موارد و موضوعات مختلف نیز پرداخته است.
او در خصوص اهمیت سفرنامهها افزود: سفرنامه ژانری ادبی محسوب میشود و در عین حال یکی از مهمترین منابع تاریخ اجتماعی ایران نیز به شمار میرود، بهویژه در مورد جامعهی ایرانی که اسناد دقیق و متقنی دربارهی آن موجود نیست و هنوز هم بسیاری از این دست اسناد در آرشیوهای خانگی و دولتی حبس هستند و خطر از دست رفتن آنها وجود دارد، از این رو سفرنامهها میتواند اطلاعات بسیار خوبی را در اختیار ما قرار دهد. همچنین بهویژه از آنجایی که در مورد شهر تهران پیش از قاجار اطلاعات دقیقی در دست نیست و از تاریخ ایران، تاریخی رسمی، سیاسی و دولتی قلمداد میشود، لذا تاریخ مردمی بسیار کمرنگ است و لذا سفرنامهها منبع بسیار مهمی برای دسترسی به اطلاعات تاریخی، جغرافیایی و حتی آبوهوایی نیز هستند.
این پژوهشگر حوزهی خلقیات ایرانیان ادامه داد: سفرنامه یک ژانر ادبی نیز هست و ما سفرنامه را به مثابه رمان میخوانیم، نه یک کتاب تاریخی، در این میان میتوان گفت حتی نقد سفرنامه نیز میتواند در حوزهی ژانر ادبی بگنجد و بر این باورم که این نقد نمیتواند خشک و رسمی باشد و به دور از قضاوت ارزشی قرار گیرد، لذا پژوهشگر این حوزه باید به سفرنامهها تعلق خاطر داشته باشد تا بتواند آنها را دقیقتر دیده و در خصوصشان اظهار نظر کند، از همین منظر، کار زادقناد حائز اهمیت است؛ چراکه بررسی و نقلقول از این تعداد سفرنامه، کتاب «تهران من، نگاه او» را به مثابه یک داستان یا کتاب قصه کرده، و متن این کتاب گویی رویکردی پستمدرن را در نقد سفرنامهها و خلق یک داستان دنبال میکرده است.
یگانه، مجدداً به محتوای کتاب «تهران من، نگاه او» اشاره کرد و با بیان احساس خود از این اثر گفت: خواندن این کتاب که دربارهی تهران است، حس متناقضی را از شهر به ما القا میکند. به این ترتیب که تهران، معشوقهی نفرتانگیز ماست و حس دوگانهای که از این کتاب به دست میآوریم نیز چنین است. تصور کنید، اگر از تهران، دولت و ماشینها را بگیریم، شهر خیلی خوبی میشود، مثل تصویری که از این شهر در ایام تعطیلات نوروز داریم. اما همین تهران مملو از تناقض، در نظر سیاحان جلوهی دیگری دارد، مثلاً در مواردی توصیفات سیاحان از ایران، بسیار عاشقانه است، فردی مثل خانم پرنسس بیبسکو که شاعری فرانسوی است، با حضوری کوتاه در تهران، توصیفات بسیار شاعرانهای از این شهر داشته و انگار چیزی جز زیبایی ندیده است، اما در کنار آن سیاحان روس هیچ پدیدهی زیبایی در ایران را گزارش نکردهاند، از مامونتف که در جریان به توپ بستن مجلس در ایران حضور داشته تا لومنیتسکی، هیچیک توصیف قشنگی از ایران نداشتهاند. در کتاب «تهران من، نگاه او» نیز شما نمیتوانید به نگاهی روشن در مورد این شهر برسید، چون نگاه روشن، ذات و خود تهران است؛ شهری که هم عاشقانه دوستش داریم و هم به شدت از آن بیزاریم. به این ترتیب حسی که از خوانش سفرنامهها نسبت به تهران مییابیم، یک قصهی تمامنشدنی و داستانی باز است که تکلیف ما را با این شهر مشخص نمیکند.
خوب یا بد؛ برخورد اول و نخستین قضاوت
در ادامهی این نشست، مهرشاد کاظمی، تهرانپژوه و محقق حوزه سفرنامهنویسی با اشاره به اهمیت حوزهی سفرنامهپژوهی گفت: انتشار این کتاب را باید به فال نیک گرفت، چراکه میتواند کمک مهمی به حوزهی مطالعاتی تهران باشد و در راه شناخت هویت تهران مؤثر باشد.
وی تأکید کرد: سنت سفرنامهنویسی در اروپا بهویژه پس از رنسانس رونق بسیار رونق گرفت و از این رو سیاحان زیادی به ایران آمدند. آنها از سویی قصد آشنایی با فرهنگ و تمدن ایران را داشتند و از سوی دیگر، عثمانی قدرت یافته بود و میتوانست برایشان تهدید محسوب شود، از این رو میخواستند از طریق ایران و تشویق این کشور برای جنگ با عثمانی، این امپراتوری را مشغول سازند تا به سوی اروپا حرکت نکند. از سوی دیگر، گروهی از آنان تبلیغ دینی را از طریق مسیونرهای مذهبی را پی میگرفتند و بالاخره روابط بازرگانی نیز عامل دیگری برای سفر به ایران محسوب میشد. همچنین به طور کلی کسانی که به ایران میآمدند، در پی ارائهی اطلاعات صحیح بودند، اما ما همیشه شاهد اشتباهات زیادی در متن سفرنامهها هستیم. این مسئله طبیعی به نظر میرسد، چراکه بسیاری از سیاحان زمان کوتاهی را در ایران سپری کرده بودند و برخی نیز با فرهنگ خودشان به آداب و رسوم ما نگاه میکردند و ندانستن زبان فارسی هم گاهی این برداشتهای اشتباه را ایجاد میکرده است؛ برداشتهایی که میتوان آنها را با تطبیق با منابع داخلی و یا استفاده از جامعهشناسی تاریخی ایران، اصلاح کرد.
کاظمی با اشاره به نخستین برخورد سفرنامهنویسان با فرهنگ و جامعهی ایرانی و اثرگذاری آن بر برداشت آنها افزود: به عنوان مثال زمانی که مسافران هنگام ورود به تهران و عبور از دروازهی شهر، مجبور به پرداخت هزینهای گزاف شدهاند، تهران را شهری آلوده و فاسد معرفی کردهاند و اگر عکس این قضیه رخ میداد و سیاح با استقبال خوبی در آستانهی شهر مواجه میشد، توصیف بهتری از آن میکردند. به این ترتیب نمیتوان نسبت به اظهارنظر سفرنامهنویسان، قضاوتی منفی داشت.
وی با اشاره به فعالیت خود در عرصهی مطالعهی تهران بر مبنای سفرنامهها گفت: در پژوهشی که در مورد تهران در سفرنامهها انجام دادهام و بهزودی توسط نشر ثالث منتشر خواهد شد، مطالب ۱۲۲ سفرنامه استخراج و دستهبندی شده است. همچنین باید توجه داشت که ما قبل از تبدیل تهران به پایتخت، شاهد نگارش ده سفرنامه در این حوزه هستیم که سفرنامهی کلاویخو در زمان تیمور قدیمیترین آنهاست و پس از آن در زمان شاه عباس، شاه صفی، شاه سلیمان، شاه سلطان حسین و نادرشاه نیز سفرنامههایی نوشته شده است که برای اولین بار به بازار، حصار تهران و حتی خانوادههای مسیحی تهران اشاره کردهاند و اطلاعات مهمی را برجا گذاشتهاند. از طرف دیگر تهران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود مورد توجه سیاحان قرار گرفته، وگرنه مثلا شهری چون اصفهان، موضوع برجستهای برای روایت سیاحان نداشته است.
این تهرانپژوه به بررسی وضعیت سفرنامهنویسان ملل مختلفی پرداخت که به شهر تهران سفر داشتهاند: بیشترین تعداد سفرنامهنویسان را انگلیسیها تشکیل دادهاند؛ ۳۹ سیاح که حدود ۱۲ نفر از آنها زن هستند. در پژوهشم که از زمان کلاویخو تا ۱۹۳۵ را در بر میگیرد، احساس میشود که انگلیسیها به ایرانیها نگاهی از بالا به پایین داشتهاند و بیشتر در مسیر منافع هند قدم برمیداشتند و اطلاعات جمع میکردند. دومین گروه را فرانسویان تشکیل میدهند که اغلب دیدگاهی فرهنگی دارند و چندان نگاه بالا به پایینی نداشتهاند و گروهی از فرانسویها که در دورهی فتحعلیشاه به ایران آمدهاند بیشتر در صدد شناسایی شرایط ایران برای لشکرکشی ناپلئون به هندوستان بودهاند، مثل اولیویه. اما فرانسویهای بعدی یا با نگاه فرهنگی دنبال اشیای تاریخی بوده، و یا میسیونرهای مذهبی را تشکیل دادهاند.
وی افزود: روسها در درجهی سوم قرار دارند و پس از شکست ایران از آنها، نگاه بسیار بالا به پایین، همراه با توصیفات منفی از فرهنگ ما داشته، و بیشتر سیاحان آنها نظامی بوده، و شاید این روحیهی نظامی در لحن نوشتن آنها اثرگذار بوده است. ژاپنیها هم به دلیل آشنایی با فرهنگ شرقی، به مراتب در مورد ما بهتر نوشتهاند و در این زمینه محافظهکارتر بودهاند. آمریکاییها نیز خیلی بهتر ایران را توصیف کرده و دقیق و تحلیلی کار کردهاند، به عنوان مثال، بنجامین نخستین سفیر آمریکا در ایران، مطالب منصفانهتری داشته است. ایتالیاییها هم بیشتر احساسی و شاعرانه به فرهنگ ایران پرداختهاند و معماری ایرانی و هنر آن برایشان حائز اهمیت بوده است.
مهرشاد کاظمی با اشارهی مجدد به مطالعات خود در حوزهی تهران در سفرنامهها تصریح کرد: بیشترین موضوعات پرداختهشده در سفرنامهها از این قرارند: خیابانها، بازار تهران، کاخ گلستان، آموزش و مدارس، دروازهها، حصار، وضعیت بهداشتی، آب و هوا، موقعیت و پوشش زنان، آیین محرم، جمعیت زرتشتیان به عنوان یک اقلیت مذهبی، موسیقی و آواز.
چیزهای عادی در نگاههای غیرعادی
احمد مسجدجامعی به عنوان سخنران بعدی نشست رونمایی از کتاب «تهران من، نگاه او» به سخنرانی پرداخت و گفت: اهمیت سفرنامهها در مواردی خود را نشان میدهد که گاهی اطلاعات دقیق آنها در جاهای دیگر کمتر دیده میشود. به عنوان نمونه زمانی که ما به تماشای مراسم عزاداری یا تعزیه میرویم، با پدیدهای نسبتاً عادی در فرهنگمان مواجهایم، اما از منظر سیاحان، تمام جزئیات مراسمهای تکیه دولت، از نقاشیها و تزئینات گرفته تا برگزارکنندگان تعزیه و حتی شیر تعزیه هم جالب بوده، و پایهگذاری نوعی خاص از نمایش محسوب میشده است. به این ترتیب در توصیف جزئیات اجتماعی، سفرنامهها بسیار اهمیت دارند. مثلاً شغلی مثل انارکوب که شاید برای جامعه عادی بوده، در سفرنامهها به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. در این شغل افراد پوست انار را جمعآوری و با کوبیدنش، آن را برای استفاده در رنگرزی آماده میکردند. از سوی دیگر جریان شرقشناسی در غرب، سبک ورود جهانگردان به ایران شد، کسانی که به بهانهی کار فرهنگی، به غارت آثار عتیقهی ایرانی مشغول شدند. انگلیسیها هم به دلیل جاذبههای هند، تمام تلاش خود را صرف شناسایی ایران میکردند.
این پژوهشگر و متولی پیشین حوزهی فرهنگ تصریح کرد: استخراج دادههای سفرنامهای میتواند در شناخت تاریخ گذشتهی ما، مناسبات اجتماعی و آیینهای ایرانی بسیار مؤثر واقع شود. همچنین قرار گرفتن تاریخنگاری ما در اختیار سلاطین و یا به دلایل اجتماعی و سیاسی، عدم جرأت و جسارت در انعکاس حوادث سبب شده تا تاریخ رسمی ما حاوی اطلاعات اجتماعی جزئی غنی و نباشد. مثلاً وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران در زمان محدود افغان و محاصرهی سخت شهر و از پای درآمدن آن در برخی سفرنامهها دقیق و با جزئیات انعکاس یافته است؛ چیزی که قطعاً در کتابهای رسمی تاریخی ما با صراحت به آن اشاره نشده است. یا به عنوان مثال اگر چیزی در زمان ناصرالدینشاه برخلاف سیاستهای او طرح میشد، آشفتگی شاه را دربرداشت، مثلاً بهتازگی سفرنامهی دکتر ویلس را که توسط آقای کیانفر ترجمه شده است، با ترجمهی دیگری از این کتاب مقایسه میکردم و به این نتیجه رسیدم، ترجمهای که به عرض ملوکانه میرسیده، چقدر با اصل کتاب فرق داشته است.
مسجدجامعی سخنرانی خود را با اهمیت گزارشهای سیاسی ادامه داد و تصریح کرد: این نوع گزارشها که جنبهی اطلاعرسانی به مقامات مافوق را دارند، از دقت بسیار بالایی برخوردارند و برخی از اطلاعات آنها قابل استناد است. مثلاً کلاویخو از مسیری وارد ایران میشود و وضعیت شهرهای بزرگ و کوچک و حتی روستاها را نیز گزارش میکند. گزارش او در مواردی حتی برخی اطلاعات تاریخی را نیز زیر سؤال میبرد، مثلاً بر خلاف تصور از مفهوم شهر، در گزارش کلاویخو، تبریز با وجود قوی بودن ابعاد شهریاش، هیچ حصن و حصاری ندارد.
وی در ادامه نیز سخنان خود را با ارائهی این پیشنهاد به پایان رساند: سفرنامهها و مطالعات سفرنامهپژوهی، امری جدیست و متاسفانه این حوزه از کارهای پراکنده و البته تحلیلی و عمقی سرشار است که به نظر میرسد تشکیل بنیاد یا مؤسسهای در این زمینه به منظور ارتباط میان پژوهشگران این حوزهی بسیار مهم و اثرگذار خواهد بود.
کتاب «تهران من، نگاه او: شهر به روایت جهانگردان» بهتازگی از سوی انتشارات نگارستان اندیشه منتشر شده و در ۶۵۵ صفحه به بهای ۷۰۰ هزار تومان در اختیار علاقهمندان به مطالعات سفرنامهپژوهی و تهرانشناسی قرار گرفته است.
دیدگاه