علیاکبر، بازمانده عصر دادزن تیتر روزنامهها
روزنامه... روزنامه ... اوضاع فرانسه بهتر شده... روزنامه. شاید این شیوه داد زدن تیترهای روزنامهها برای تبلیغ و فروش آنها را در فیلمها و سریالها دیده باشیم و کسی فکر نمیکند هنوز جایی باشد که کسی به این سبک روزنامه بفروشد.

اما علیاکبر؛ روزنامهفروش پاکستانیتبار هنوز هم هر روز عصر در فضای باز کافهها در مرکز پاریس قدم میزند و تیترهای اصلی روزنامهها را با صدای بلند اعلام میکند. بیشتر مشتریان کافهها این مرد مسن را میشناسند. این روزنامهفروش کهنهکار در خیابانهای منطقه سنژرمن دپره پاریس، محل رفتوآمد روشنفکران پرسه میزند. گالریهای هنری و کتابفروشیهای زیادی در این محله فعالیت میکنند و ساکنان و گردشگران از دیدن او لذت میبرند که با صدای بلند تیترهای جذاب و گاهی خندهدار را اعلام میکند.
علیاکبر از ۴۰سال پیش روزنامهفروشی به این شیوه را شروع کرده و هنوز به کارش ادامه میدهد. به نظر برخی، حضور او تا حدودی حال و هوای روستایی به مرکز فرانسه میدهد. به گفته امینه قیسی، پیشخدمت رستورانی روبهروی بازار سنژرمن که بیش از ۲۰سال است این روزنامهفروش را میشناسد، «حتی دیوارهای محله هم علی را میشناسند و میتوانند درباره او صحبت کنند». امینه این مرد لاغر و روزنامههایش را بخشی جداییناپذیر از این محله میداند و میگوید: «حتی گردشگران هم وقتی او را نمیبینند، سراغش را میگیرند و میپرسند کجاست.»
چند ماه پیش اعلام شد که قرار است به پاس «پایبندی علیاکبر در خدمت به فرانسه»، امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه به او نشان ملی لیاقت اهدا کند. علیاکبر در این باره میگوید: «اوایل باور نمیکردم چنین قولی داده باشد. راستش نمیدانم، لابد دوستانش چنین چیزی را از او خواستهاند... شاید هم خودش این تصمیم را گرفته.» در ادامه چیزی را به یاد میآورد: «وقتی دانشجو بود، زیاد همدیگر را میدیدیم.» و بعد اضافه میکند: «فکر میکنم بهخاطر شجاعت من چنین تصمیمی گرفته. آخر در همه این سالها خیلی سخت کار کردهام.»
علیاکبر در ۲۰سالگی به خاطر فقر و مشکلات مالی به فرانسه مهاجرت کرد تا بتواند کار کند و برای خانوادهاش در پاکستان پول بفرستد. او مدتی بیخانمان بود و زندگی سختی را گذراند، اما تسلیم نشد. مدتی هم به کار ملوانی و سپس ظرفشویی در رستورانی در روآن (شمال غرب فرانسه) مشغول شد تا اینکه در پاریس با ژرژ برنیه، مشهور به پروفسور چورون آشنا شد. برنیه به علیاکبر پیشنهاد داد که روزنامههای طنز او، یعنی هاراکیری و شارلی ابدو را بفروشد و از اینجا وارد کار روزنامهفروشی شد.
وقتی علیاکبر در دهه۱۹۷۰ کار روزنامهفروشی را شروع کرد، پاریس حدود ۴۰روزنامهفروش سیار داشت که در جاهای مهمی مثل ورودی ایستگاههای مترو مستقر بودند، ولی او با تمرکز بر منطقه ششم و پرسه زدن در محله لاتین خودش را از بقیه روزنامهفروشها متمایز کرد. آن وقتها منطقه ششم محلهای دانشگاهی بود و آنجا میشد با قیمتهای مناسب غذا خورد. او مرتب به خیابان سنگیوم، روبهروی دانشگاه علوم سیاسی ساینس پو میرفت و آنطور که میگوید، زبان فرانسه را در گفتوگو با دانشجویانی مانند ادوار فیلیپ، نخستوزیر سابق و بسیاری دیگر از دانشجویانی که وزیر یا معاون وزیر شدند یاد گرفته است.
او از دهه۱۹۸۰، شروع کرد به ابداع عناوین جذاب و جنجالی. خودش درباره دلیل این کارهایش میگوید: «میخواهم مردم شاد باشند. من این کار را میکنم تا فضایی دلپذیر ایجاد کنم. همین.» ولی اضافه میکند که حالا بهدلیل وضعیت واقعا نابسامان فعلی، خیلی سخت میتواند عناوین یا نکتههای جذاب و هیجانانگیز ابداع کند. علیاکبر ماهانه ۱۰۰۰یورو مستمری بازنشستگی دریافت میکند، ولی همچنان از ساعت ۳بعدازظهر تا ۱۰شب به کار روزنامهفروشی میپردازد و چون این سالها مشتری خیلی کم است، او بهطور متوسط روزانه ۳۰روزنامه میفروشد که نسبت به زمان آغاز کارش خیلی کم است. آن وقتها هر روز حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰نسخه میفروخت. اما او حاضر نیست کارش را رها کند و به شوخی میگوید: «تا وقتی توان دارم، تا دم مرگ کارم را ادامه خواهم داد.»
شهاب، کوچکترین فرزند از ۵فرزند علیاکبر که ۳۰ساله است، پدرش را بسیار قابل تحسین میداند و افتخار میکند که رسانههای متعددی مانند نیویورک تایمز، بیبیسی، آسیا بیزینس دیلی و لا استامپا درباره پدرش گزارشهایی مصور و تحقیقی تهیه و منتشر کردهاند.
امل غالی، ۳۶ساله و از مشتریان یکی از کافهها کار علیاکبر را «تأثیرگذار» میداند و میگوید: «دیدن صحنه فروش روزنامه به شکل سنتی در عصر دیجیتال زیباست... اگرچه متأسفانه فرزندان ما هرگز لذت خواندن روزنامه را هنگام نوشیدن یک فنجان قهوه تجربه نخواهند کرد.»
دیدگاه