انتقاد روزنامه اصولگرا از هجوم علیه پژمان جمشیدی برای جذب مخاطب
گردانندگان صفحات مجازی و کانالهای خبری تلگرام، صبح روز بیستونهم مهرماه 1404 را بسیار متفاوت از روزهای قبل آغاز کردند. آنها با نامبردن از «پژمان جمشیدی» در کنار واژههایی چون «تجاوز»، «قتل» و «زندان قزلحصار» ادعا کردند که این بازیگر مشهور به اتهام تجاوز به عنف در قرنطینه واحد 3 زندان قزلحصار به سر میبَرد!
سوای واکنش بخش گستردهای از کاربران شبکههای اجتماعی و مردم به این خبر، عجیب به نظر میرسید که رسانهها بدون رعایت اصول پذیرفتهشده قضایی نام فرد موردنظر را رسانهای کنند. در موارد مشابه پیشین و در شرایطی که هنوز هیچ حکمی از طرف مراجع صلاحیتدار صادر نشده، رسانهها در رادیکالترین اکت خود نسبت به سوژه، تنها حروف ابتدایی نام کوچک و خانوادگی وی را افشا میکردند تا بدین واسطه هم فشار را از خود بردارند و هم اجازه دهند تا ماجرا سیر طبیعیاش برای رسیدن به حقیقت را بدون دخالت افکار عمومی طی کند. نسل دهه پنجاه، شصت و متولدین ابتدای دهه هفتاد بهخوبی پروسه رسیدگی به پرونده قتل «لاله سحرخیزان»، همسر فوتبالیست مشهور پرسپولیس، «ناصر محمّدخانی» به دست «شهلا جاهد» را به یاد دارند. آن روزها در فقدان اینستاگرامی که بخواهد افراد باربط و بیربط را به شهرتی یکروزه برساند، تنها «یاهو مسنجر» بود که اخبار درگوشی را بین اینوآن منتقل میکرد و مردم برای باخبر شدن از اتفاقات اگر روایت تلویزیون را قبول نداشتند دست به دامان روزنامهها و جراید میشدند. در این میزانسن هم فیکنیوزها راه خود را به متن اخبار اصلی در مورد واقعه قتل هولناک لاله سحرخیزان باز میکردند، اما حتی در چنین پروندهای هم تا زمان برگزاری دادگاه، کمتر شخص، دسته و گروهی نوک پیکان اتهام را به سمت اینوآن میگرفت و تکلیف را یکسره میکرد؛ رویهای که باتوجهبه کنترل ادراک مخاطب توسط واینرهای اینستاگرامی، سلبریتیهای مدعی و طیفی از خبرنگاران مسئلهساز همچون سابق امکانپذیر نیست و در فرایند رسیدگی به پرونده پژمان جمشیدی و شاکیاش سطح بالایی از اتهامزنی و درگیری نمایان میشود.
فضاسازی برای لایک و جذب دنبالکننده
قانون و شرع مقدس در مورد جرم «زنای به عنف» - که عامه از آن بهعنوان «تجاوز به عنف» یاد میکنند - مجازات صریح و دقیقی لحاظ کردهاند که مو لای درزش نمیرود. اما همان قانون و شرع نیز راههای اثبات این فعل را بسیار دشوار در نظر گرفتهاند. شاید این نگرانی از طرف افراد ناآشنا به احکام اسلامی مطرح شود که امکان تضییع حقوق «زانیه» (زنی که جرم زنای به عنف علیه وی صورت میگیرد) در این صورت بالاست، اما اسلام در مواردی که بزهدیده مشخصی وجود دارد و نقش جنبه خصوصی جرم بر جنبه عمومی آن غلبه و اشراف دارد، سختگیری در اثبات فعل ارتکابی را باوجود دلایل، قرائن و اَمارات (نشانه) مشخص تعدیل میکند. باوجود این و برخلاف شیوه دادرسی متفاوت در زنای به عنف، ادله اثبات مشابهی نظیر اقرار زانی، شهادت (چهار مرد عادل یا سه مرد و دو زن عادل) و علم قاضی - که بر مبنای گزارشهای پزشکی قانونی و... صورت میگیرد - وجود دارد که راه رسیدن به واقعیت ماجرا در این جرم را با زنا همعرض قرار میدهد. باری، در پرونده مربوط به پژمان جمشیدی هیچ اطلاعات رسمیای که بتوان با استناد به آن طرف این بازیگر - فوتبالیست یا طرف مقابل را گرفت وجود ندارد، زیرا هنوز حکم قطعیای دراینرابطه از دادگاه صالح صادر نشده تا افکار عمومی بتواند بر مبنای آن، قضاوتی له یا علیه پژمان جمشیدی ارائه دهد و پرونده را در ذهن خویش بایگانی کند. در شرایطی که فرض حقوقی و کیفری مسئله مخدوش است، افراد تعلقات خود را با ایگویشان گره میزنند و قضاوت مطلوب از پروندهای که جزئیاتش را نمیدانند به دیگری انتقال میدهند تا در این غائله سهیم شوند و لایک و فالوور بگیرند. درحالیکه دین مبین اسلام بایدها و نبایدهای مشخص و واضحی را دراینخصوص اعلام کرده، یکی از تهیهکنندگان شاخص سینمای تجاری تلویحاً نوک پیکان حمله را در قضیه مربوط به پژمان جمشیدی به سمت شاکی میگیرد و در مقام قاضی خودخوانده رأی صادر میکند. یا از سوی دیگر، «شقایق نوروزی»، بازیگر سابق تلویزیون و مؤسس صفحه «می تو» در اینستاگرام با متجاوز خواندن بازیگر معروف، او را مستحق مجازاتی سنگین میداند و فضا را با برچسبهای ازپیشتعیینشده جنسیتی و دوگانههای مرد و زن ملتهب میکند. کاپیتان و سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال و همینطور مجری سالهای قبل تلویزیون نیز از قافله جا نماندند و هریک در قالب اظهارنظرهای بامزه و تأسفبرانگیز سمتوسوی خود در دوسیه مربوط به پژمان جمشیدی و بزهدیده احتمالی را مشخص کردند. اتفاق مهم در این میان، انتشار گفتوگوی شاکی با یکی از روزنامههای اصلاحطلب بود؛ مسئلهای که باعث شد نگاهها برای بار دیگر به مصاحبهکننده شناختهشده آن جلب شود و طرف دوم نیز دستی پُر در جنگ روایتها داشته باشد. ایراد کار روزنامه اصلاحطلب آن بود که پیش از صدور حُکم، از تِرندهای روز فضای مجازی سواری گرفت تا اشتیاقش به گرفتن لایک و دنبالکننده را با بایکوت دیگری ارضا کند. اتفاقی که اگر به نفع طرف دوم پرونده پیش نرود میتواند حامل عواقب ناگواری باشد.
قضیه شکل اول، شکل دوم
پرونده در مرحله تحقیقات مقدماتی قرار دارد و هیچ حُکمی در خصوص ختم آن از طرف مقام صلاحیتدار صادر نشده است، اما اگر قصد داشته باشیم تا فرض مسئله را در ذهن خودساخته و پرداخته کنیم درنهایت به دو نتیجه قطعی میرسیم که هریک آثار متفاوتی را به ذهن متبادر میکند. در فرض نخست، پژمان جمشیدی بیگناه است و حق اعادهحیثیت و آبرو برای وی باید لحاظ شود و تمام کسانی که با سوء یا حسننیت در این پرونده علیه او حرف زده یا مصاحبه کردند مراتب عذرخواهی را نیز به همان منوال به عمل بیاورند. در صورت گناهکار شناختهشدن فولبک سابق تیم ملّی و پرسپولیس هم نهتنها جامعه باید نسبت به اظهارنظرهای غیرکارشناسانه و رفاقتی موضع بگیرد، بلکه باید منتظر واکنش قوه قضائیه بهحکم صادره در مورد این سلبریتی نیز باشد. جامعه باوجود تمام کژیها و ناآراستگیهای موجود چشمان تیزبینی در مورد حق و ناحق و عدالت و بیعدالتی دارد و منتظر نشسته تا ببیند آیا قانون در مورد شهرهها نیز مانند افراد عادی رعایت میشود یا مشمول بند و تبصره است؟ جامعه از خواص خود - ولو در ناآگاهانهترین حالت ممکن نسبت به قوانین موجود در آئین دادرسی - میپرسد که چرا پژمان جمشیدی باوجود پرونده مفتوح اجازه خروج از کشور را دریافت کرده؛ ولی افراد عادی در موارد مشابه از این امکان بیبهرهاند؟ این پرسش ناشی از عدم اطلاع در خصوص قانون است و اشخاص شاید نتوانند بخش دوم ادعای خویش در باب حقوق متهمان عادی در پروندههای شبیه به مورد جمشیدی را ثابت کنند، اما حق ایشان مبنیبر طرح سؤال از قانونگذار و ضابطان در مورد قوانین کشور را سلب نمیکند.
سلبریتی میتواند افیون جوامع نباشد، اگر...
«سعید حجاریان» مغز متفکر و تئوریسین جریان اصلاحات سالها پیش پرده از راز میان شهرههای شهر و سیاسیون برداشت و با خطاب قراردادن همفکرانش گفت که باید حرفمان را از دهان سلبریتیها بزنیم و پشتدست گروههای مرجع جدید نظیر بازیگران، هنرمندان، ورزشکاران و... بازی کنیم تا کمتر کسی از منبع و منشأ حرفها و اظهارنظرهای بهظاهر منطقی بو ببرد. باری، قضیه مربوط به پژمان جمشیدی و ارائه گزارش شتابزده از طرف رسانههای منتسب به اصلاحات این ظن را تقویت میکند که جریان سیاسی مذکور با شتابزدگی در حال مصرف سلبریتی و بهرهبرداری از ترندهای محبوب روز است. حال ممکن است همانطور که پیشتر اشاره کردیم شیب پرونده به نفع فوتبالیست سابق و بازیگر لاحق حرکت نکند و موضعگیری این طیف سیاسی درست از آب دربیاید، اما با همه این اوصاف نمیشود در مورد مشی ابزاری گروهها نسبت به سلبریتی و مصرف آن در دعواهای مختلف ساکت نشست. سینما، فوتبال و بسیاری از عرصههای دیگر برای ادامه حیات خود نیاز به نیروی انسانی دارند که این مهم بر دوش بازیگران و بازیکنان فوتبال و... حرکت میکند. بهعبارتدیگر، اگر یک فیلم سینمایی یا یک تیم فوتبال از وجود عامل انسانی جلوی دوربین بیبهره باشد، سرگرمیای شکل نمیگیرد که مخاطب بخواهد با تماشای آن اوقات فراغتش را پُر کند. پس سلبریتی بماهو سلبریتی در جایگاه خودش، کارکرد بسیار مهمی دارد، اما اگر بخواهد بهغلط زمینبازیاش را تغییر دهد و تبدیل به مرجع فکری و سیاسی اجتماعش شود، سنگ روی سنگبند نمیشود و مردم را نسبت به هر اتفاقی که به خود مربوط است علیه خویش متحد میسازد. ماجرای پژمان جمشیدی بیبروبرگرد ضربه سختی بر پیکره سلبریتیسم وارد میکند و حتی ممکن است در صورت صدور حکم علیه این بازیگر به اقتصاد نحیف سینمای تجاری ایران ضربه بزند، زیرا وی یکی از پُردرآمدترین بازیگران سینما و پُرتکرارترین نام در میان هنرپیشگان این شبه صنعت است؛ حال اگر او فقط یک بازیگر - و نه سلبریتیای که دیگران خواهان استفاده حداکثری از شهرتش هستند - بود، پیگیری پروندهاش تا این حد افراد را به جان هم نمیانداخت و نظام قضایی را با معضل سؤالهای باربط و بیربط قرار نمیداد. سلبریتی برای جریانی که ادعایش آزادی و دموکراسی است در این سالها بسیار از خود مایه گذاشته و اکنون که از اهمیتش در میدان زدوخورد سیاسی کاسته شده باید طور دیگری آن را به خدمت گرفت و مصرف کرد.
دیدگاه