داستان صوتی گلدان چینی نوشته جلال آل احمد
اتوبوس ُپر شد و راه افتاد، آخرین نفری که سوار شد، یک گلدان چینی عتیقه و گرانبها در دست داشت و از روی احتیاط در حالی که سعی میکرد تعادل خود را حفظ کند به طرف عقب ماشین رفت.
مردم عقب اتوبوس جابهجا شدند و این نفر پنجمی را به زور جا دادند.
از وقتی که مردک نو نوار، گلدان به دست پهلویش نشست، تمام هوش و حواس او را جلب کرد و چشمش جز به دنبال آن گلدان نبود.
با رادیو کتاب به دنیای کتاب ها سفر کنید.
دیدگاه