در یکصدمین سالگرد مرگ کافکا
واقعیت ما هرگز بیشتر از امروز کافکایی نبوده است
در سال ۱۹۱۴ میلادی فرانتس کافکا داستانی مبتکرانه نوشت اگرچه خوانش آن دشوار بود داستانی تحت عنوان "در مستعمره مجازات" که در ایران با نام "گروه محکومین" با ترجمه حسن قائمیان در سال ۱۳۴۲ توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شد. در آن کتاب کافکا حکایت تلخ سربازی را روایت میکند که به جرم سرپیچی از فرمان مافوق به اعدام محکوم میشود و افسری یک فرد عادی را به تماشای این اعدام میآورد. در این داستان کافکا افکاری را که در ذهن شخصیتها میگذرد را توصیف میکند.
داستان در یک مستعمره مجازات بی نام رخ میدهد. بازدید کنندهای که "مسافر" خوانده شده توسط "فرمانده جدید" که اخیرا هدایت مستعمره را بر عهده گرفته به آنجا دعوت شده است. دلیل ظاهری این دعوت آن است که فرمانده جدید از مسافر میخواهد تا نظر خود را در مورد حکمت ماشینی وحشتناک بیان کند که برای شکنجه و کشتن ساکنان مستعمره مجازات که قوانین زندان را نقض میکنند استفاده میشود. همان طور که داستان شروع میشود مسافر در "درهای کوچک، عمیق و شنی است که از هر طرف توسط دامنههای بایر محصور شده است".
او همراه با یک نفر به نام افسر "کی" از اعضای قدیمی کارکنان زندان همراهی میشود. افسر که اسیر دستگاه شده است در حال آماده سازی آن برای شکنجه و کشتن یک محکوم ناشناس است که از خلال داستان متوجه میشویم او به دلیل ارتکاب جرم ناچیز عدم احترام به یک مافوق در زمانهای مشخص به مرگ محکوم شده است. محکوم در حالی به سوی دستگاه اعدام برده میشود که نمیداند چه مجازاتی در انتظار اوست. افسر به ماشین شکنجه و مرگ اعتقاد راسخ دارد و مشتاق است تا روند اعدام مرد محکوم را آغاز کند. افسر به مسافر میگوید که این دستگاه اختراع فرمانده قدیمی مستعمره مجازات است که افسر آن را میپرستد. به قول افسر ماشین "یک دستگاه استثنایی" است و سه بخش دارد: تختی که محکوم را برهنه روی شکم بر روی آن میخوابانند و تسمههایی روی دست ها، پاها و گلویش محکم میبندند تا از فریاد زدن و گاز گرفتن زبان اش جلوگیری کنند.
در طول داستان متوجه میشویم که فرمانده جدید فلسفه کاملی درباره مجازات دارد. او از این ماشین وحشتناک مرگ متنفر است. افسر به مسافر میگوید اگر فرمانده جدید میتوانست دیگر از دستگاه استفاده نمیکرد. با این وجود، علیرغم دیدگاههای فرمانده جدید و "قدرت بسیار گسترده اش در مستعمره مجازات" او نتوانسته آن مستعمره را از شر دستگاه خلاص کند. در عوض، ما در طول داستان از طریق گلایه تلخ افسر متوجه میشویم که فرمانده جدید استفاده کارآمد از دستگاه را دشوارتر ساخته است. برای مثال، فرمانده جدید هنگام شکستن قطعات دستگاه آن را تعویض نمیکند و به درستی به تعمیر و نگهداری آن توجهی ندارد. این اقدامات فقط استفاده از دستگاه را دشوارتر میکند، اما آن را از کار نمیاندازند. مسافر از "بی عدالتی فرآیند و غیرانسانی بودن اعدام" وحشت زده میشود، اما در ابتدا مخالفتی نمیکند. او مردد است.
با وجود این که از این وسیله وحشت زده شده بی اعتنایی میکند و میگوید که از آنجایی که ساکن مستعمره نیست جایی ندارد که به کسی دستور دهد کاری انجام دهد. زمانی که افسر به او فشار میآورد تا استفاده از دستگاه را تایید کند او تصمیم میگیرد که موضع گیری کند و میگوید: "من با این رویه مخالف هستم". قدرت این کلمات باعث میشود که افسر روند را متوقف کند و محکوم را آزاد نماید. از آنجا که مسافر عقیده خود را بیان میکند حتی اگر فاقد اقتدار رسمی باشد مرد محکوم از یک مرگ وحشتناک در امان میماند.
افسر سپس خود را درون دستگاه قرار میدهد و آن را تنظیم میکند تا بخواند "عادل باش"، اما دستگاه خراب شده و افسر را به قتل میرساند. مسافر سپس مستعمره مجازات را ترک میکند. دستگاه از بین رفته است و دیگر استفاده نمیشود. در آن زمان مستعمره مجازات اصلاح شده است.
انطباق وضعیت مستعمره مجازات با زندان های آمریکا
داستان به طرز درخشانی یک ماشین کشتار وحشتناک را در مرکز عملیات یک زندان افسانهای تصور میکند. شکنجههای ناشی از این دستگاه تنها پس از محکوم شدن آن توسط "مسافر" به مثابه یک فرد خارجی که توسط فرمانده جدید زندان به مستعمره مجازات دعوت شده به پایان میرسد. کافکا در داستان به وضوح نشان میدهد که چگونه هنگامی که کنترل کامل به افرادی داده شود که زندانها را بدون نظارت مستقل اداره میکنند حتی با بهترین نیت هم سلامت روانی و جسمی زندانیان به خطر میافتد.
هسته سیستم گسترده زندانهای آمریکا رویه فراگیر سلول انفرادی است رویهای که از بسیاری جهات مشابه ماشین مستعمره مجازات است و همانند دستگاه داستان کافکا درد روانی و غالبا جسمی زیادی را بر افرادی که در معرض آن قرار میگیرند وارد میکند. سیستم زندان آمریکا همانند دستگاه مستعمره مجازات کافکا برای مجازات افراد به دلیل ارتکاب جرایم بی اهمیت بدون رویه قانونی استفاده میشود.
بسیاری از مسئولان جدید زندانهای آمریکا میخواهند شیوههای سلول انفرادی را اصلاح کنند، اما مانند فرمانده جدید در داستان کافکا بدون وجود نظارت آن مسئولان و روسا در تاریکی عمل میکنند و نمیتوانند به تنهایی تغییرات معناداری را به وجود آورند.
کافکا در رشته حقوق تخصص داشت. او در شغلی که در موسسه بیمه حوادث کارگران در پراگ برعهده داشت به نمایندگی از کارگران صنعتی کار میکرد تا کارگاههای بسته را به روی نظارت باز کند در نتیجه ایمنی کارگران را بهبود بخشید و از بروز حوادث غیر ضروری جلوگیری کرد. این تجربیات شغلی به کافکا درکی واقع بینانه از آن چه ممکن است در موسسات و مراکز بسته و غیرقانونی مانند زندان رخ دهد، بخشیده بود. صدای کافکا در بخشی از داستان شنیده میشود جایی که مسافر میگوید:"من با این رویه مخالف هستم".
این واژگان که یک قرن پیش در گرماگرم جنون نوشتن در روزهای آغازین جنگ جهانی اول نوشته شده بود محکوم کردن کاربرد دستگاهی است که توسط مقامهای زندان برای شکنجه، ایجاد معلولیت و کشتن زندانیان مورد استفاده قرار میگیرند. تا آن لحظه تعیین کننده ابراز مخالفت مسافر، فرمانده جدید مستعمره مجازات که افکار مترقی داشت، قدرت پایان دادن به سوءاستفاده را نداشت.
این داستان به شدت سوء استفادهای را که ممکن است در زمان وجود قدرت نامحدود بر زندانیان رخ دهد فارغ از آن که نیت مدیران زندان چه باشد را نشان میدهد. این داستان هم چنین اهمیت نظارت خارجی بر زندانها را برجسته میسازد. در داستان سوء استفادهای که کافکا به وضوح و وحشتناک توصیف میکند تنها زمانی بررسی میشود که کلنی بسته کیفری به روی نظارت باز شود. زندانهای آمریکا نیاز به نظارت دارند.
در هسته سیستم گسترده زندانهای آمریکا رویه فراگیر سلولهای انفرادی قرار دارد رویهای که درد روانی و غالباً جسمی زیادی را بر افرادی که در معرض آن هستند تحمیل میکند. در هر روز حداقل ۸۰۰۰۰ نفر در این شرایط سخت نگهداری میشوند گاهی اوقات برای دورههایی که سالها و حتی دههها به طول میانجامد که در آن رنجهای بیرحمانهای را متحمل میشوند. با این وجود، سلول انفرادی کماکان در مقیاس گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. همانند مجازاتی که دستگاه در داستان کافکا تحمیل میکند سلول انفرادی بی رحمانه و عذاب آور است. مانند فرمانده قدیمی مدافعان دستگاه این عمل را برای کنترل و روشنگری ضروری دانسته و توجیه میکنند.
عدم نظارت دلیل اصلی تداوم این اقدامات است. ایالات متحده فاقد سیستم نظارتی جامع، سازمان یافته و رسمی بر زندانها است و امکان دسترسی غیررسمی مطبوعات یا گروههای شهروندی به سیستم زندانها محدود است. افراد درون سیستم نیز که خواستار اصلاحات میشوند عمدتا در تاریکی و بدون نظارت عمل میکنند و بنابراین قادر به ایجاد تغییر معنادار نیستند.
در سایه تقریبا غیرممکن است که این افراد پیشرفتی داشته باشند حتی اگر خواهان تغییر باشند. با بسته شدن درهای زندان آن چه پشت دیوارهای زندان رخ میدهد پشت دیوارهای زندان باقی میماند. صدای عموم عموما وجود ندارد، اما مانند وضعیت مستعمره مجازات، زمانی که ارزشهای عمومی شناخته شده از جمله انصاف چه از طریق نظارت رسمی و چه غیررسمی اعمال میشوند، تغییر آغاز میشود.
تمام عناصر "دنیای کافکایی" در یک داستان
در آن داستان، دادگستری به صورت ماشین خودکار اهریمنی درآمده که به وسیله خالکوبی واژگان فرمانده بر روی بدن محکوم او را زجرکش می کند. در مقابل، شکنجه استادانه و بی نتیجه ای بر محکومان اعمال می شود آنان نه وسیله دفاع از خود را دارند و نه به جرم خود آگاه هستند.
افسر خطاب به مسافر گفت: "این یک دستگاه عجیب و غریب است". داستان این گونه آغاز می شود سپس به توصیف یک دستگاه اعدام وحشیانه می پردازد که حکم زندانی محکوم را روی پوست اش حک می کند تا زمانی که به مرگی دردناک بمیرد. به نظر می رسد که در آخرین ساعات زندگی محکومان در معرض مراسمی مشابه مناسک آیینی قرار می گیرند.
افسری که دستگاه را مورد استفاده قرار میدهد به عادلانه بودن فرآیند و لزوم ادامه کار آن متقاعد شده است. هنگامی که مسافر پس از تماشای اجرای حکم از حمایت خودداری میورزد افسر خود را قربانی میکند: او روی دستگاه دراز میکشد آن را به گونهای تنظیم میکند که عبارت "عادل باش" را روی بدن اش حک کند و میمیرد. مسافر شوکه شده و جزیره را ترک میکند. داستان تمام عناصر "دنیای کافکایی" را در خود دارد درماندگی شهروند در برابر رژیمهای قدرتمند، خطری که وقتی دستورات یک سیستم ظالم کورکورانه اجرا میشود و ترس از لحظهای که این قدرت علیه ما میچرخد.
تفاسیر بی شماری از این داستان صورت گرفته است از جمله داستان به عنوان یک پیشگویی اولیه در مورد خطر ناشی از رژیم توتالیتر (تمامیت خواه) و یا هشداری در مورد خشونتِ در خدمت قانون یا هشداری در برابر اشتیاق به یک فرمانروای قدرتمند تفسیر شده است. برخی دیگر نیز آن داستان را به مثابه قدرت بی نهایت قانون یا مخالفت با ماشینهایی که بر ما مسلط شده اند تفسیر کرده اند.
بازتاب داستان در جنایات امروز اسرائیل با استفاده از تکنولوژی نظامی
در داستان میان جرم و مجازات هیچ ارتباطی وجود ندارد. همگان بدون هیچ گونه رویه قانونی به اعدام محکوم میشوند. زیرا در نهایت "گناه همواره قطعی است" و هم چنین هیچ فایدهای ندارد که به کسانی که محکوم میشوند مجازات شان را اطلاع دهیم، زیرا آنان مجازاتشان را از روی جسم خود پیش بینی میکنند. خشونت در خدمت قانون، هنوز وحشتناک است؛ سیستم قضایی احتمالا عدالت را مخدوش میکند و سرنوشت کسانی که گناه شان قطعی است همواره غم انگیز است.
تحسین هر ماشین مرگ نظامی که کار خود را با دقت وحشتناک حتی اگر انسانی نباشد انجام میدهد هنوز هم هر شب روی صفحه نمایش تلویزیون ما ظاهر میشود. هم چنین، اثر کافکا نشان میدهد که مشاهده شگفتانگیز توسعه فناوری نظامی ارزش آن را دارد که باعث شود ما نگاه مان را گسترده کنیم. افسر شگفتیهای فناوری را برای مسافر توضیح میدهد: با لرزشهای سریع از سمتی به سمت دیگر و در همان زمان بالا و پایین میلرزد.
رمان "محاکمه" و چشم انداز زوال اسرائیل
در جمله ابتدایی "محاکمه" رمانی که کافکا به عنوان نویسنده آن میخواست پس از مرگاش سوزانده شود او میگوید:"کسی باید اتهامی نادرست به "یوزف ک" وارد کرده باشد، زیرا او یک روز صبح بدون انجام هیچ اشتباهی دستگیر شد. "یوزف ک" قهرمان داستان در موقعیتی قرار میگیرد که آن را نمیفهمد و کنترلی بر آن ندارد. یک روز صبح چند نفر از آقایان در اتاق اش حاضر میشوند و به او اطلاع میدهند که برای بازجویی احضار شده، متهم شناخته شده و قرار است محاکمه شود. از آن نقطه به بعد "یوزف ک" در میان هزارتوی اتاق، سالن، خانههای آپارتمانی، زنان شهوت انگیز و شخصیتهای عجیب و غریب سرگردان است و سعی میکند به خود کمک کند، اما در واقع در وضعیتی که بدان گرفتار شده عمیقتر فرو میرود. اگرچه به او گفته نشد که به چه جرمی متهم شناخته شده، اما به نظر نمیرسد او احساس میکند که بیگناه است شاید او به دلیل نوع رفتارش با زنان چنین احساسی را دارد.
روزنامه چپگرای اسرائیلی "هاارتص" با مرتبط دانستن وضعیت ترسیم شده در "محاکمه" با شرایط امروز مینویسد: "محاکمه او هرگز آغاز نمیشود، اما به عنوان امکان رستگاری بر روی رمان شناور است. محاکمهای استعارهای از نوعی نظم میباشد؛ نظمی که قرار است در جهان وجود داشته باشد، اما هرگز فرا نمیرسد نه نظمی وجود دارد و نه محاکمه ای. فقط یک حکم وجود دارد که ظالمانه اجرا میشود.
محاکمهای بسیار ملموستر نیز بر روی واقعیت زندگی ما شناور است و پوچی و خودسری را که هر روز صبح با آن بیدار میشویم را دیکته میکند. حمله نظامی؟ وارد شدن نیروهای اسرائیلی به رفح؟ آزاد کردن گروگانهای اسرائیلی؟ هر تصمیمی در این زمینه بخشی از محاکمهای است که "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر اسرائیل علیه شهروندان کشورش انجام میدهد. اما آنان (اسرائیلیها) بیگناه نیستند، زیرا سالیان متمادی بدون انجام اقدامات کافی برای مهار او اجازه دادند بی عدالتیهایی به نامشان انجام دهد. زیرا آنان رهبری شایستهای به وجود نیاوردند. زیرا آنان معتاد شدند معتاد به آسایش گذرا به بهای آیندهای در حال فروپاشی و درست همان طور که در رمان محاکمه نوشته کافکا رخ میدهد از لحظهای که فقدان نظم و منطق شروع به آشکار شدن میکند واضح است که بدترین و غیرمنطقیترین چیزها در شرف وقوع است و دیگر نمیتوان جلوی زوال را گرفت".
کلام آخر
مستعمره مجازات جامعهای از زندانیان است که تحت نظارت نگهبانان یا فرماندهانی به سر میبردند که دارای اختیار مطلق بودند. در "مستعمره مجازات" تمام نیمه اول داستان شامل افسر جلاد میشود که دستگاه وحشتناک را با اشتیاق فراوان به مسافر بازدید کننده از مستعمره نشان میدهد. فرمانده سابق مستعمره مجازات کافکا آنجا را جایی توصیف کرده که گویی نظم و عدالت کامل در آن جریان دارد در حالی که حقیقت چیزی غیر از آن ادعاست. انضباط در مستعمره مجازات از طریق نمایش مجازات توسط دستگاه اعمال میشود. این دستگاه به سمت پایین، بالا و وسط تقسیم میشود.
بخش میانی دستگاه از چندین سوزن تشکیل شده که نقشی را در پشت بدن محکوم ترسیم میکنند. این الگو مختص حکم منتسب به محکوم است و به همین دلیل باید ابتدا در بخش بالایی که طراح است تنظیم شود. هنگامی که دستگاه کار میکند الگوی آن ساعتها در بدن محکوم حک میشود.
افسر در مورد فرمانده قدیمی اش به خاطر اختراع دستگاه به خود میبالد. او هم چنین میگوید که "سازمان کل مستعمره مجازات کار اوست" مستعمره مجازات نماد جامعهای است که از یک قدرت مستبد پیروی میکند. مجازات از طریق نابودی بدن انجام میشود، زیرا بدن ابزار نهایی است که صاحبان قدرت میتوانند قلب و روح آن را کنترل کنند. این افسر در توصیف دستگاه و مجازات میافزاید: "حکم ما سخت به نظر نمیرسد. هر دستوری که زندانی از آن سرپیچی کرده توسط دستگاه بر روی بدن او نوشته شده است: این زندان فلان حکم را خواهد داشت به مافوق خود احترام بگذارید"!
یکی دیگر از اتفاقات عمیق آن است که به زندانیان درباره حکمی که برای آنان صادر شده گفته نمیشود. افسر به مسافر توضیح میدهد که گفتن این موضوع فایدهای ندارد او آن را در بدن خود خواهد آموخت. صاحبان قدرت مستبد با بیان این که روش مجازات آنان برای مردم خوب است چنگال خود را بر جامعه حفظ میکنند، زیرا ظاهرا منجر به نوعی تعالی میشود. طبقه حاکم از ایدئولوژی حاکمیت قانون برای تقویت قدرت خود استفاده کرد. فرمانده و افسر مردم را به این باور رسانده اند که دستگاه به آنان فدیه میدهد تا اشتباهاتی را که مرتکب شده اند با وجود این که نمیدانند آن اشتباه چیست پاک کنند. قدرت در همه جا ساختار یافته است و در همه جنبههای زندگی روزمره عمل میکند.
دیدگاه