بهترین رمانهای ویلیام فاکنر
ویلیام فاکنر یکی از بهترین نویسندگان آمریکایی همه دورانهاست. او که از برندگان جایزه نوبل ادبیات است، آثار بسیار مهمی را از خود به یادگار گذاشته است.

ویلیام فاکنر در سال 1897 در ایالت میسیسیپی آمریکا به دنیا آمد. تحصیلاتش را در دانشگاه همین ایالت شروع کرد و در نهایت هم نیمهتمام گذاشت. او علاوه بر رمان و داستان کوتاه، در نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه هم تبحر داشت. فاکنر ابتدا صرفا به این دلیل مینوشت که به پول نیاز داشت. با این وجود، سبک نوشتاری او باعث شد که از همان ابتدا مورد توجه عده زیادی از منتقدین ادبی قرار بگیرد.
رمان خشم و هیاهو
این رمان یکی از بهترین آثار فاکنر است. بیهوده نیست اگر بگوییم که بسیاری از مردم در سراسر جهان، فاکنر را با این رمان به یاد میآورند.
رمان داستان فروپاشی خانواده کومپسون را در چهار بخش روایت میکند و هر بخش راوی خودش را دارد. بخش اول از نگاه بنجی کومپسون، پسری عقبمانده ذهنی، تعریف میشود. بخش دوم را کوئنتین کومپسون روایت میکند. ماجراهای این بخش حدود هجده سال قبل از بخش اول اتفاق افتاده و داستان آن خطی پیش نمیرود. بخش سوم به جیسون، برادر دیگر خانواده، مربوط است. او روایتش را در جمعه قبل از عید پاک آغاز میکند. جیسون بیشتر به زمان حال توجه دارد و کمتر سراغ فلاشبک میرود، هرچند گاهی به گذشته هم اشاره میکند. بخش چهارم و پایانی رمان را نیز راوی دانای کل روایت میکند.
رمان آبشالوم آبشالوم
این رمان نیز یکی از معروفترین رمانهای فاکنر است. فاکنر این رمان را در سال 1936 منتشر کرد.
رمان ابشالوم، ابشالوم! ماجراهای پیش و پس از جنگ داخلی آمریکا را روایت میکند. این رمان زندگی سه خانواده در جنوب آمریکا، بهویژه سرگذشت توماس ساتپن را محور اصلی داستان قرار میدهد. بسیاری از منتقدان و خوانندگان، این اثر را شاهکار بیهمتای ویلیام فاکنر میدانند.
رمان تسخیرناپذیر
این کتاب نیز یکی دیگر از رمانهای مشهور فاکنر است که در ایران با نام شکستناپذیر هم ترجمه شده است.
رمان درباره خانواده سارتوریس است؛ خانوادهای که در کتاب سپتامبر بیباران هم روایتی از آنها آمده است. راوی داستان بایارد سارتوریس، پسری نوجوان است که زندگی خانوادهاش را در جریان جنگ داخلی شمال و جنوب آمریکا روایت میکند. این اثر در اصل از هفت داستان کوتاه تشکیل شده بود که بعدها بازنویسی و در قالب یک رمان منتشر شد و همچنین به شخصیتهایی از رمان ابشالوم، ابشالوم! هم اشاره دارد.
رمان برخیز ای موسی
این رمان سیزدهمین رمان فاکنر است که در آن به سیستم نژادپرستی در امریکا میتازد. فاکنر از اولین نویسندههایی است که برای حقوق سیاهپوستان نوشت.
این کتاب از هفت داستان تشکیل شده است: «بود»، «آتش و اجاق»، «دلقک داغدار»، «پیران قوم»، «خرس»، «پاییز دلتا» و «برخیز ای موسی». پیوستگی موضوعی و حضور شخصیتهای مشترک در این داستانها باعث شده اثر تنها یک مجموعه داستان کوتاه نباشد و حالوهوایی شبیه رمان پیدا کند. شخصیت اصلی بیشتر این داستانها اسحاق مکازلین است و فاکنر از طریق روایت او دیدگاههای خود را دربارهی سیاهپوستان و مسئلهی نژادپرستی بیان میکند.
رمان روشنایی ماه اوت
این رمان برخی از ماندگارترین شخصیتهای ویلیام فاکنر را به خواننده معرفی میکند: لنا گرو، دختری صریح و جسور که در جستجوی پدر فرزند به دنیا نیامدهاش است؛ گیل هایتاور، کشیشی تنها و منزوی که در رؤیای پیروزی در نبردی کهن به سر میبرد؛ و جو کریسمس، خانهبهدوشی آشفته و پررمز و راز. روشنایی ماه اوت با بازتاب میراث دو رویداد تاریخی مهم در آمریکا، همچون سفری شگفتانگیز به دل کابوسی از مسائل نژادی، دینی و اجتماعی عمل میکند و خواننده را بهطور کامل در روایت کمنظیر خود غرق میسازد.
دیدگاه