معرفی کارگردانان بزرگی که بازیگران فوق‌العاده‌ای نیز هستند

بیشتر فعالان صنعت فیلم‌سازی حرفه‌ای را که در آن استعداد دارند انتخاب می‌کنند و تا رسیدن به موفقیت به آن پایبند می‌مانند. بقیه هم به این راحتی به پایبند بودن در یک رشته بسنده نمی‌کنند و ترجیح می‌دهند در چندین مهارت فعالیت کنند.

معرفی کارگردانان بزرگی که بازیگران فوق‌العاده‌ای نیز هستند

بعد از حرفه‌ی نویسندگی-کارگردانی و تهیه‌کنندگی-کارگردانی، یکی دیگر از رایج‌ترین ترکیب‌ها در این صنعت، بازیگری-کارگردانی است. این‌ها افرادی هستند که هنر بازیگری‌شان به اندازه‌ی توانایی‌شان در پشت دوربین شناخته شده است.

در سال‌های گذشته نمونه‌های بارزی از بازیگرانی که دست به دوربین شده‌اند را دیده‌ایم. روی آوردن به کارگردانی برای بازیگران سر‌شناس تبدیل به چیزی شبیه مد شده است، چه می‌خواهد گرتا گرویگ (که بخاطر فیلمنامه‌نویسی عالیش هم معروف است) کارگردان لیدی برد (lady bird) باشد، یا بردلی کوپر با موفقیت چشمگیری که در فیلم ستاره‌ای متولد می‌شود (a star is born) به دست آورد یا حتی جونا هیل که دوران کودکی‌اش را با اواسط دهه ی ۹۰ میلادی مرور می‌کند. این لیست، افرادی را معرفی می‌کند که موفق شدند به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌هایی که تا کنون ساخته شده را خلق کنند.

 

وودی-آلنوودی آلن (Woody Allen)

وودی آلن نویسنده‌ای معمولی است که هم‌زمان در فیلم‌هایش نویسندگی، کارگردانی و بازی می‌کند. او پس از دهه ی ۶۰، در‌حالی که هم دوره‌ی چارلی چاپلین بود، در نقش یک آدم عصبی و دارای وسواس جنسی در فیلم‌هایی مانند موزها(Bananas)، عشق و مرگ (Love and Death) جایی‌که طعنه‌های کلامی خنده‌دار، با شوخی‌های بصری متعادل می‌شد شروع به‌کار کرد. خیلی سریع با فیلم‌های آنی‌هال (Annie Hall) و منهتن (Manhattan) به استاد تراژدی-کمدی تبدیل شد.

او به‌عنوان یک بازیگر، عمدتا دامنه‌ی کارهایش با تکیه بر حرکات بیش از حد دست، سرفه‌های مکرر و داشتن لکنت بر کلمات انجام می‌شد و ممکن است در دنیا وسیع‌ترین نباشد اما بر فیلم‌هایش که تنوع بی‌پایانی بر مضامین یکسان عشق، فقدان و اخلاق هستند، تاثیر بسزایی گذاشته است. بزرگ شدن در دنیای استند‌آپ کمدی و زمان‌بندی بی‌عیب و نقص‌اش، به فیلم‌های منتخب جاز او ریتم خاصی می‌دهد و کمک می‌کند به‌راحتی بین نا‌امیدی و سر‌خوشی حرکت کنند.

آلن خارج از کارهایی که خودش کارگردانی کرده خیلی نقش بازی نمی‌کند، اما در فیلم‌های متفاوتی مانند مورچه‌ای به نام زی (antz)،‌ صحنه‌هایی از مرکز خرید (Scenes from A Mal)، شاه لیر (king Lear)  اثر ژان لوک گدار، نقش بازی کن‌ها (The Impostors) و ژیگولوی رو به زوال(Fading Gigolo)  ظاهر شده است. او به خاطر نویسندگی و کارگردانی‌اش توانست عنوان ۲۳ نامزدی و ۴ جایزه ی اسکار را دریافت کند، اما برای درخشش‌اش به‌عنوان یک کمدین متواضع در فیلم آنی‌هال  (Annie Hall) موفق به دریافت نامزدی در جشنواره‌ی اسکار شد.

 

کیلینت استوودکلینت ایستوود (Clint Eastwood)

کلینت ایستوود یکی از پر‌کارترین کارگردانان در این حرفه بود و به نظر می‌رسد هیچ نشانه‌ای‌ از متوقف شدنش حتی در سن ۸۸ سالگی وجود ندارد. شهرتش را به‌عنوان یک بازیگر، به خاطر بازی در نقش مردی خونسرد و بی‌نام در فیلم‌های سه‌گانه‌ی دلار (Trilogia del dollaro) اثر سرجو لئونه کسب کرد.

ظاهراً نفوذ دنیای وسترن بر روی این بازیگر چنان تاثیر‌گذار بوده که بعد از بازی در فیلم درام و تعقیب‌گونه‌ی آهنگ فیلم میستی را برایم بنواز (Play misty for me)، نامش را با مجموعه‌ای از وسترن‌های فوق‌العاده‌ای که در آنها نقش‌آفرینی کرده مانند ولگرد دشت‌های مرتفع (High Plains Drifter)، جوزی ولز یاغی (The Outlaw Josey Wales)، برانکو بیلی (Bronco Billy)، سوار رنگ پریده (Pale Raiderland) و نا‌بخشوده  (Unforgiven) بر سر زبان‌ها انداخت.

فیلم‌های کاملا آمریکایی او از طریق لنز ساختار شکنانه و باز نگرانه به ارزش‌های اصلی میهن‌پرستی، مالکیت اسلحه و وظیفه، نگاه می‌کنند. حتی فیلم‌های غیر‌وسترن او مانند سالی (Sully)، پشته‌ی اندوه (Heartbreak ridge) و تک‌تیر‌انداز آمریکایی (American Sniper)  را می‌توان به‌عنوان موضوعاتی که از این ژانر الهام گرفته شده اند توصیف کرد.

او ترکیبی عالی از بازیگری-کارگردانی می‌سازد، همان‌طور که اجرایش در فیلم‌های گرن تورینو (Gran torino)  و میول (The mule) رویکردش را به شکل کارآمد و فی‌البداهه با دستیابی مفید و غنی برای فیلم‌سازی منعکس می‌کند. ایستوود با دو فیلمی که در سال گذشته اکران شد تا حدودی بازیگری را رها کرده بود اما بازگشت او در فیلم میول (The mule) واقعا نشان می‌دهد که این کهنه سرباز هالیوودی چه شخصیت منحصر‌به‌فردی دارد.

 

چارلی-چاپلینچارلی چاپلین (Charlie Chaplin)

چارلی چاپلین اولین الگو از ترکیب نویسندگی_بازیگری_کارگردانی است که تقریبا همه‌ی جنبه‌های فیلم‌هایش را با وسواس کنترل می‌کرد. جدا کردن چاپلین بازیگر از چاپلین کارگردان از دوران صامت تا اواخر دهه‌ی ۶۰ بسیار سخت است، چون او فقط در دو فیلم از فیلم‌هایی که کارگردانی کرده بازی نکرده است. او با تعداد زیادی فیلم کوتاه شروع کرد و به آهستگی چهره‌ای بدنام و ولگرد را به وجود آورد، پسری سر به هوا که همیشه بخاطر اینکه به دنبال دختران زیبا می‌رود دائما برای خودش مشکل قانونی درست می‌کند.

با فیلم پسر بچه (The Kid) که در سال ۱۹۲۱ اکران شد، اثری را خلق کرد که احتمالا اولین کمدیِ تراژدی در دنیای سینما بود و آن را با مجموعه‌ی پرطرفدار دهه‌ی ۲۰ که شامل جویندگان طلا (The Gold Rush) و سیرک (The Circus)  می‌شود ادامه داد. چاپلین در دهه‌ی ۳۰، زمانی که بقیه‌ی دنیا خود را با صدا وفق می‌دادند، به فیلم صامت پایبند بود و دو فیلم پرطرفدار روشنایی‌های شهر (City Lights) و عصر جدید (Modern Times) را خلق کرد.

چارلی چاپلین که با سهولتی باورنکردنی قادر به انجام هنر‌نمایی‌های خنده‌دار است، به‌عنوان بزرگ‌ترین هنر‌پیشه‌ی دوران صامت و هم‌رده‌ی باستر کیتون (Buster Keaton) شناخته می‌شود. چاپلین در صحنه‌ی اسکیت‌ بازی در فیلم عصر جدید (Modern Times)، صحنه‌ی بوکس در فیلم روشنایی‌های شهر (City Lights)  و سر‌خوردن کلبه بر لبه‌ی پرتگاه در فیلم جویندگان طلا (The Gold Ruch)، با تکنیک‌های فوق‌العاده‌ی خود هم‌زمان خنده و حیرت را به بیننده القا می‌کند.​اورسن-ولزاورسن ولز (Orson Welles)

اورسن ولز در سال  ۲۰۱۸ و بعد از یک تکامل طولانی، با بازگشت در فیلم سوی دیگر باد (The   Other Side of The Wind) دوباره در مرکز توجه قرار‌گرفت. فیلمی که سر‌انجام بعد از چهل سال گرفتاری در باتلاق قانون توسط نتفلیکس باز‌سازی و اکران شد. این فیلم نمای واضحی از زندگینامه‌‌ایست که در آن جان هیوستون نقش کارگردانی را بازی می‌کند که تلاش می‌کند فیلمی را به پایان برساند که با مشکلات زیادی مواجه است.

این فیلم به مشکلات اورسن ولز و دست و پنجه نرم کردنش با هالیوود اشاره می‌کند. بعد از فیلم بی‌نظیر همشهری کین (Citizen Kane) که در ساخت آن به او کنترل خلاقانه و کاملی داده شد، ولز هرگز این فرصت را پیدا نکرد تا دوباره آنطور که دلش می‌خواست چنین فیلمی بسازد. این مایه‌ی شرمساری است، چرا که او به‌عنوان یک هنرمند، فیزیک بدن خود را با فیلم‌برداری و کادربندی خلاقانه ادغام می‌کرد و همچنین با در‌نظر گرفتن روش‌های تخصصی توانست چندین فیلم برجسته بسازد.

بهترین قاب نمایشی برای بازیگری ولز را می‌توان در اقتباس‌هایش از شکسپیر، به ویژه در بهترین تفسیرش از شخصیت فالستاف در فیلم ناقوس‌های نیمه شب (Chimes of Midnight)  پیدا کرد. اما نبوغ اورسن ولز فقط به بازی در فیلم‌های خودش محدود نمی‌شود بلکه در فیلم مرد سوم (The Third man) با  بازی در نقش هری لایم (Harry Lime)  پابه‌پای همکار قدیمی‌اش جوزف کاتن (Joseph Cotten)  تغییر فوق‌العاده‌ای ایجاد می‌کند و فیلم را از یک فیلم باشکوه در ژانر نوآر (سیاه و سفید و معماگونه) به یکی از بهترین فیلم‌های ساخته شده در دنیای سینمایی تبدیل می‌کند.

کنت براناکنت برانا (Kenneth Branagh)

هیچ‌کس به اندازه‌ی کنت برانا در نیمه ی دوم قرن بیستم و اوایل دهه ی ۲۰۰۰، آزادانه و به‌یاد‌ماندنی اقتباس‌های شکسپیر را اجرا نکرد. او از آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک در لندن که اکنون ریاستش را بر‌عهده دارد فارغ‌التحصیل شد و با تجربه‌ترین فرد در تولیدات شرکت رویال شکسپیر بود. او عشقش به حماسه‌سرایی را قبل از اینکه هنری پنجم (Henry V)  و هیاهوی بسیار برای هیچ (Much ado for nothing)  را به شکل ماهرانه‌ای به سینما بیاورد، با شب دوازدهم (Twelfth night) شروع کرد. برانا با درخشش در نقش اصلی این اقتباس‌ها، به شکل ماهرانه‌ای به پتانسیل مدرن اقتباس‌های شکسپیر بر‌ پرده‌ی سینما پی برد و آنها را از محدودیت‌های پی‌در‌پی و خسته‌کننده‌ی محصولات .شبکه‌ی بی‌بی‌سی رها کرد

به‌یادماندنی‌ترین اقتباس او، متراکم‌ترین و چالش‌ برانگیز‌ترین نمایشنامه‌ی شکسپیر به نام هملت است. و تقریبا از آخرین فیلم هایست که بر روی فیلم ۷۰ میلیمتری ضبط شد (قبل از فیلم مرشد در سال ۲۰۱۲) و همچنین اولین فیلم اقتباسی از هملت بود که مدت زمان پخشش بر روی پرده‌ی سینما چهار ساعت به طول انجامید. بی‌شک این اوج زندگی حرفه‌ای کنت برانا و ترکیب ایده عالی از عشق او به بازیگری و کارگردانی شکسپیر است. او در نهایت با فیلم همه چیز حقیقت دارد(All is True) که اواخر سال گذشته اکران شد، به‌عنوان کارگردانی حماسه‌سرا عشقش به شکسپیر را یک قدم جلوتر برد.

باستر-کیتون باستر کیتون (Buster Keaton)

باستر کیتون با صورت سنگی ابدی‌اش مانند چارلی چاپلین کارگردان و بازیگری کلاسیک بود. او شخصی است که تکنیک‌های پشت دوربینش با بازیگریش رقابت می‌کند. بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۹ میلادی او این فرصت را پیدا کرد تا بی‌وقفه کار کند و در طی این زمان برخی از به‌یاد‌ماندنی‌ترین فیلم‌های عصر صامت از جمله شرلوک جونیور (.Sherlock Jr)، ژنرال (The General)  و فیلم‌بردار (The Cameraman)  را خلق کرد.

در واقع او را با ویژگی‌های فیزیکی دقیق می‌شناسند و شخصیت اصلی داستان‌هایش با نوعی ضرافت امروزی، چه در قطاری که ترمزش بریده یا در خانه‌ای در حال فرو ریختن باشند و چه در سینما به خواب بروند و خود درون یک فیلم پیدا کنند، با بحران‌های زیادی دست‌و‌پنجه می‌کنند. باستر همه‌ی بدلکاری‌های فیلم‌ها را خودش انجام می‌‌داد، و گاهاً به استقبال مرگ می‌رفت، مثلاً وقتی که نمای جلوییِ خانه ای در فیلم استیمبوت بیل جونیور (Steamboat Bill, Jr) فرو می‌ریزد، او با ایستادن در زیر پنجره‌ی باز خانه زنده می‌ماند.

ژاک-تاتیژاک تاتی (Jacques Tati)

ژاک تاتی کارگردانی فرانسوی است که دنیای متحیر کننده‌ی خود را با آثار دوست‌داشتنی مانند زنگ تفریح (Play Time)، تعطیلات موسیو اولو (Monsieur Hulot’s Holiday)، عموی من (Mon Oncle) خلق کرد. به‌یاد‌ماندنی‌ترین اثر او شخصیت موسیو اولو بود. مردی بی‌عرضه و خیر‌خواه و در عین حال ساده‌لوح که خصوصیت بارز او پوشیدن بارانی و راه رفتن عجیبش بود و در چهار فیلم از شش فیلم تاتی حضور داشت. تاتی به یاد کیتون و الهام گرفتن از او و به‌خاطر خلق دنیایی مدرن و پر از شیطنت و آشفتگی، پر از ماموران دولتی و پلیس، با اولوی چاپلین گونه که از این جهان عجیبِ جدید شگفت‌زده شده بود شناخته می‌شد.

فیلم‌های تاتی نمایشی ناشناخته و عجیب از دنیایی است که کاملاً با وقفه و شلوغی مرتبط است. فیلم زنگ تفریح (Play Time)  یکی از پر‌آوازه‌ترین فیلم‌های اوست که به خاطر صحنه‌ی نمایش بزرگش به تاتیویل ( Tativilleامروزی) یا شهرک سینمایی مشهور است. فیلمی که دنیای مدرن و فضاهای کاری کوچک در زندگی امروزی را نقد می‌کند. در این فیلم اولو باید در دنیایی که درکی از آن ندارد مسیرش را پیدا کند و از شوخ‌طبعی به عنوان روشی برای بیان زیرکانه‌ی نظرش، در مورد بیگانگی زیادی که در دنیای مدرن وجود دارد استفاده کند. حتی به‌عنوان یکی از بهترین تلفیق‌های بازیگری و کارگردانی هنوز هم به استفاده از نوار در فیلم‌سازی پایبند است.

 

لارنس-الیویه لارنس الیویه (Lawrence Olivier)

لارنس الیویه کارگردان برجسته‌ی بریتانیایی، یکی از بهترین بازیگران آثار شکسپیر بود و همواره صحنه را مملو از جذابیت می‌کرد. او با بازی در نقش اول فیلم هنری پنجم (Henry V) که در سال ۱۹۹۴ و اواخر جنگ جهانی دوم منتشر شد، اولین اقتباس موفقِ تجاری آثار شکسپیر را خلق کرد و آن را با نمایشنامه‌ی بسیار موفقِ هملت که از دیدگاه خیلی‌ها اقتباس سینمایی نابی از یک داستان است ادامه داد.

این فیلم نه‌تنها اسکار بهترین بازیگر مرد را برای اولیویه رقم زد بلکه جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم را نیز به دست آورد. او چند فیلم دیگر از جمله ریچارد سوم (Richard III)، شاهزاده و مانکن (The Prince and The Showgirl)  با هنر‌نمایی مرلین مونرو و اقتباسی از نمایشنامه‌ی چکوف(Chekhov) با نام سه خواهر(Three Sisters) را کارگردانی کرد.

اولیویه خارج از فیلم‌هایش و به‌عنوان بازیگر، به خاطر نقش‌های شگفت‌‌انگیزش در فیلم ربکا (Rebacca) اثر آلفرد هیچکاک، همچنین بلندی‌های بادگیر (Wuthering Heights) و اسپارتاکوس (Spartacus) و دونده‌ی ماراتون (Marethon Man) شناخته می‌شود. بخش بزرگی از عشق او به شکسپیر الهام‌ گرفته از آثار کنت برانا  (Kenneth Branagh) مانند هنری پنجم (Henry V) و هملت (Hamlet) است.

 تاکشی-کیتانو تاکشی کیتانو (Takeshi Kitano)  

تاکشی کیتانو کارگردان برجسته و فرهیخته‌ی ژاپنی است که به‌عنوان کمدین، شخصیتی تلوزیونی، فیلمنامه‌نویس، بازیگر و همچنین میزبان برنامه‌ی تلوزیونی _آیینی به نام قلعه‌ی تاکشی فعالیت کرده است. فیلم‌های کیتانو بیشتر بر پلیس‌ها و گنگسترهای یاکوزا تمرکز دارند و مضامین اخلاقی و خشونت را مورد بحث قرار می‌دهند. او کم و بیش در اکثر فیلم‌هایش نقش‌آفرینی می‌کند و مهارت‌های بازیگری‌اش را با چهره‌ای بی‌احساس، در مقابل دوربین فیلم‌برداری ثابت به رخ می‌کشد.

کیتانو با فیلمی به نام پلیس خشن (Violent Cop) که الهام گرفته از فیلم هری کثیف (Dirty Harry) است آغاز کرد. هری پلیسی است که از هر روشی استفاده می‌کند تا بتواند جنایتکاران را متوقف کند. این نشانه‌ای از شروع یک حرفه‌ی فوق‌العاده موفق بود که فیلم‌هایی مانند سوناتین (Sonatine)، آتش بازی (Hana-bi) و برادر (Brother) را شامل می‌شد.

در دهه‌ی ۲۰۰۰ او به طور شگفت‌انگیزی بر حرفه‌ی کارگردانی و بازیگری‌اش متمرکز بود و سه گانه‌ای از زندگینامه‌اش از جمله تاکشیز (‘Takeshis)، درود بر فیلمساز (Glory to the filmmaker) و آشیل و لاکپشت (Achilles and the Tortoise) ساخت. او همچنین در فیلم‌های محبوب دیگری مانند فیلم نبرد سلطنتی (Battle Royale) و نقش به‌یادماندنی‌اش به‌عنوان معلم یا بازی اخیرش در اقتباس آمریکایی فیلم شبح درون پوسته (The Ghost in The Shell) بازی کرده است.

رابرت-ردفوردرابرت ردفورد (Robert Redford)

رابرت ردفورد یکی از کارگردانان برجسته‌ی سینماست که بخش زیادی از شهرتش را به‌خاطر بازی در فیلم‌های بوچ کسیدی و ساندنس کید (Butch Cassidy and The Sundance Kid)، همه‌ی مردان رئیس‌جمهور (All The President’s Men) و نیش (The Sting) به دست آورد. اولین تلاش او در عرصه‌ی کارگردانی برای فیلم مردم معمولی (Ordinary People) بود و یکی از موفق‌ترین فیلم‌های اولی بود که برنده‌ی چهار اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم سال شد.

او همچنین فیلم‌های کاملاً متنوعی مانند جنگ میلاگرو بنفیلد (The Milagro Beanfield War)، رودخانه‌ای از میان آن می‌گذرد (A River Runs Through It)، مسابقه‌ی تلوزیونی (Quiz Show) و شیرها برای بره‌ها (Lions For Lambs) را کارگردانی کرده است و حدوداً در نیمی از فیلم‌هایش مانند فیلم شراکتی که نگه می‌داری (The Company You Keep) که در سال ۲۰۱۲ اکران شد ظاهر شده است. این فیلم او را به خواستگاهش، یعنی فیلم‌های سیاسیِ مهیج و توطئه برانگیز بازگرداند و همچنین آخرین تلاشش برای کارگردانی در زمینه ی فیلم‌های طولانی بود.

رابرت ردفورد در سال گذشته همزمان با اکران فیلم پیرمرد و اسلحه (The Old Man and the Gun) بازنشستگی‌اش را در عرصه‌ی بازیگری اعلام کرد. آیا به این معناست که او به‌عنوان کارگردان هم بازنشسته شده است؟ امیدوارم که این‌طور نباشد. با این حال شاید بزرگترین میراث‌های او راه‌اندازی موسسه‌ی ساندنس (Sundance Institute) که بودجه‌ی فیلم‌های مستقل را تامین می‌کند و همچنین برپایی جشنواره‌ی فیلم ساندنس، که فصل جشنواره‌ی سالانه‌ی فیلم (و فصل جوایز سالانه) را با انتخاب فیلم‌های مستقل در سطح بین‌المللی در یوتا آغاز می‌کند هستند.

منبع: خبر فوری
کد مطلب: ۳۶۷۵۷۴
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت