گفت و گو با شکیب شجره بازیگر فیلم«عروسی مردم»:

از «هیولا» و « انفرادی» تا «عروسی مردم»| فقط اینجا بازیگران را دسته بندی می کنند| عاشق ریسک کردن در زندگی هستم

«عروسی مردم» که این روزها در حال اکران است، ملودرام طنازانهای است که ماجرای دختر و پسری را روایت میکند که برای خوشگذرانی به عروسیهای خانوادههای پولدار میروند. اما درگیر ماجراهایی می‌شوند.

از «هیولا» و « انفرادی» تا «عروسی مردم»| فقط اینجا بازیگران را دسته بندی می کنند| عاشق ریسک کردن در زندگی هستم

 عروسی مردم ساخته مجید توکلی است که پیش از این هم فیلم متولد ۶۵ را با مضمونی نزدیک به همین فیلم ساخته است. در آن فیلم دختر و پسری برای سرگرمی به بهانه اجاره خانه، به خانه‌های گرانقیمت می‌روند. عروسی مردم ساخته سال ۹۸ است که اکرانش به دلیل کرونا و مسائل سیاسی و اجتماعی سال گذشته، تا امروز به تأخیر افتاده است. در این فیلم شکیب شجره بازی می‌کند که تا زمان ساخته شدن آن، سریال هیولا ساخته مهران مدیری را بازی کرده بود. او اما سال‌ها در تئاتر بازی کرده و به جز آن هم در فیلم‌های خوب، بد، جلف (پیمان قاسم‌خانی) خائن کشی (مسعود کیمیایی) و انفرادی(مسعود اطیابی) حضور داشته است. با او در باره عروسی مردم و بازیگری صحبت کردیم:

 از گرفتن این نقش بگویید. چطور برای این فیلم انتخاب شدید؟

لطف مجید توکلی بود و علی اوجی و علی سرتیپی که به من فکر کردند. آنها به من اعتماد کردند و این نقش را به من دادند. اصولا اگر به من فرصتی داده شود، امکان ندارد که صددرصد خودم را نگذارم. وقتی این فرصت در اختیار من قرار گرفت، اصلا کم نگذاشتم و گفتم این نقش را به بهترین شکل اجرا می‌کنم. در آن زمان فقط سریال هیولا از من پخش شده بود و این که یک دفعه در یک فیلم سینمایی برای شخصیت اصلی انتخاب شوم، ریسک بزرگی بود. من هم عاشق ریسک کردن در زندگی هستم. به نظرم اگر در زندگی آدم ریسک نکند، مرده است. این سحر و جادوی زندگی است که تو از لحظه بعد خبر نداری و نمی‌دانی چه اتفاقی می‌افتد. وقتی انقدر این زندگی هیجان انگیز است، باید فقط زندگی‌اش کرد و در لحظه زنده بود.

 من هم دوست دارم کارهایی را انجام دهم که ریسک دارد و به خودم اطمینان می‌دهم که می‌شود. به همین خاطر این پیشنهاد برایم جذاب بود. امیدوارم اتفاق خوبی هم برای فیلم بیفتد. این را هم دلم می‌خواهد بگویم که مسعود کیمیایی یک صحبتی با من کرد و گفت علم و معرفت کنار همدیگر هستند. اگر نباشند قانون جهان به هم می‌ریزد. می‌خواهم بگویم امکان ندارد چیزی را از ته قلب بخواهیم و زندگی‌مان را بر مبنای آن بگذاریم و نتیجه نگیریم. به نظر من هر رشته‌ کاری، زندگی حرفه ای خودش را دارد و آدمی‌که می‌خواهذ در رشته‌ای کار کند، باید زندگی حرفه‌ای آن رشته را داشته باشد. امکان ندارد کاری را بخواهیم و زندگی حرفه‌ای‌مان را بر مبنای آن بچینیم و اتفاقی نیفتد. خیلی بالا و پایین وجود دارد، خیلی از نظر مالی و معنوی به آدم سخت می‌گذرد، ولی در نهایت می‌شود. چون در قانون جهان علم و معرفت کنار همدیگر هستند.

البته واقعا باید بدانیم که چطور بخواهیم. خیلی وقت‌ها در حرف می‌گوییم چیزی را می‌خواهیم یا اینطور نشان می‌دهیم که چیزی برایمان مهم است. ولی در خلوت خودمان باید ببینیم واقعا می‌خواهیم این اتفاق بیفتد؟ حالا از کجا مشخص می‌شود که شخصی چیزی را واقعا می‌خواهد یا نه؟ از مدل و زندگی شخصی‌اش، از وقتی که دارد صرف می‌کند. از این که لحظاتی که صرف می‌کند، چقدر نزدیک خواسته قلبی‌اش است. اگر خواست واقعی ات باشد، امکان ندارد چیزی که می‌خواهی اتفاق نیفتد. من هم با تمام وجود می‌خواهم و بر اساس همان زندگی ام را چیده ام و زندگی حرفه ای ام را تنظیم کرده ام.

فیلم را چطور معرفی می‌کنید؟ دوست دارید چه ویژگی‌هایی از آن را با مخاطب در میان بگذارید؟

به نظرم یک ملودرام است که لحظات شیرینی دارد. این فیلم روی یک مو بود. از طرفی توان کمدی شدن در اندازه زیاد را داشت، اما مجید توکلی، کارگردان، نمی‌خواست سمت این کمدی برود. از طرف دیگر می‌توانست خیلی جدی باشد که آقای توکلی این را هم نمی‌خواست. در یک مرز باریک بین این دو حرکت کردیم و همین است که به نظرم فیلم را جذاب کرده است. این فضا خواست کارگردان بود و من و نازنین بیاتی هم سعی کردیم این فضا را به وجود بیاوریم.

 بنابراین می‌توانم بگویم ملودرامی ‌است که لحظات کمیک و جدی هم در آن هست. این نظر شخصی من است. در عین حال فضای شادی دارد که متعلق به عروسی‌هاست و از طرف دیگر دو تا آدم هستند که شاید خوشحال نیستند، اما در آن عروسی ها حضور دارند. آنها با دید و نیت دیگری وارد آن فضا شده‌اند و این خودش می‌تواند فضای دراماتیکی را خلق کند.

 |شما پیشینه تئاتر دارید. کمی‌ در باره آن صحبت کنیم.

اگر من در مورد چیزی دانشی دارم، دلیل این نیست که آن چیز تبدیل به بودن من شده است و آن را لمس کرده ام. این اتفاق در مرحله عمل می‌افتد. تئاتر میدانی است برای تجربه بیشتر بازیگر و برای تمرین عملی آنچه که دانشش را پیدا کرده است. جایی است برای اشتباه کردن. به نظرم انسان باید بتواند اشتباه کند. ما انسانیم و جایزالخطا و تا وقتی اشتباه نکنیم اصلا کار درست را یاد نمی‌گیریم. افسانه‌ها و داستان‌های زیادی هم در این باره وجود دارد. در شرق زشتی و زیبایی دو روی یک سکه هستند. می‌گویند مثل یک کرم‌چاله اگر در قسمت سیاه حرکت کنید از آن طرف به روشنایی می‌رسید. از شدت خنده بسیار زیاد به گریه می‌رسید. از شدت عشق به نفرت می‌رسید. همه این‌ها دو روی یک سکه هستند. بنابراین آزمون و خطا وجود دارد.

 نمی‌گویم تئاتر محل آزمون و خطاست. تئاتر محل تجربه و نوشیدن دانش است. به خاطر این که ارتباط مستقیم با تماشاگر داری و نباید لحظه‌ای ارتباطت را قطع کنی. در تصویر این اتفاق می‌افتد و کات داده می‌شود، ولی در تئاتر کات نمی‌دهند. باید مداوم و مستقیم حرکت کنی. باید قدرت بداهه پردازی داشته باشی. باید بازیگری را با تمام وجود لمس کرده باشی که بتوانی بازیگر تئاتر باشی. تمام دانشی را که داری می‌توانی در آنجا تجربه کنی و زیست کنی و دیگر فقط دانش نباشد.

 به همین دلیل تئاتر برای بازیگر بسیار مهم است. مثل بازیکن فوتبالی است که در زمین خاکی بازی کرده، تکل خورده، پایش زخم شده و هر اتفاقی برایش افتاده است. فکر کنید این بازیکن در زمین چمن مثلا اولد ترافولد شهر منچستر شروع به بازی کند. دیگر آنجا برایش راحت است. چون قبلا در سخت‌ترین شرایط تمرین کرده است. بازیکنان فوتبال همیشه نسبت به چنین بازیکنی این حس را دارند که خیلی آماده و جنگجوست. انگار فوتبال در وجودش رخنه کرده است. بازیگری تئاتر هم مثل همان زمین خاکی است. تئاتر هم تقریبا حکم همین زمین خاکی را برای بازیگر دارد و محلی برای استفاده از دانشی است که شخص دارد. حالا چرا فوتبال و بازیگری را با هم مقایسه کردم، دلیلش این است که اصلا یکی از سئوالات کنکور است. نزدیک‌ترین ورزش به بازیگری و کارگردانی فوتبال است. چون مربی حضور دارد و مثل سینما بازیگر را در لحظه هدایت می‌کند. ولی تئاتر متفاوت است و کارگردان نمی‌تواند او را روی صحنه هدایت کند.

مثال دیگری می‌زنم. اگر در شرایط گرمای ۵۰ درجه جنوب زندگی کنید، وقتی وارد دمای ۳۵ درجه تهران می‌شوید برایتان خنک است و خیلی راحت می‌توانید زندگی کنید. حتی به آدم‌هایی که می‌گویند گرم است، می‌گویید این که گرما نیست. هرچقدر شرایط سخت تری تحمل کنید، در موقعیت کمی‌آسان تر، خیلی راحت تر هستید. شرایط تئاتر خیلی سخت است. مخاطب در سالن است، ارتباط نباید قطع شود، انرژی نباید کم شود و خیلی چیزهای دیگر. نمی‌گویم شرایط سینما آسان است. ولی برای بازیگری که از  تئاتر آمده شرایط سهل‌تری دارد. اگر اشتباه کند، کات می‌دهند. همان لحظه کارگردان می‌تواند او را هدایت کند. ولی در صحنه تئاتر دیگر هیچ ارتباطی با کارگردان وجود ندارد. پس شرایط خیلی سخت تر است و توانایی بیشتری هم می‌خواهد.

جذابیت تئاتر برایتان بیشتر است یا سینما؟ یا از بازیگرانی هستید که صرفا بازیگری برایتان مهم است و نه مدیوم آن؟

برای من مدیوم خیلی تفاوت ندارد. وقتی بازیگری را یاد می‌گیری و تمرین و تجربه می‌کنی، دیگر تفاوتی ندارد در چه مدیومی‌ کار می‌کنی. نمی‌خواهم بگویم بازیگری این است، ولی می‌خواهم مثال بزنم. کسی که در کار تعمیرات است، وقتی دانش و تجربه اش را دارد، می‌داند چیزی که تعمیر می‌کند مثلا برد یخچال است و ویژگی‌های خاص خودش را دارد. یا برد ال سی دی تلویزیون ۵۰ اینچ است. می‌داند چه کاربردی دارد و چطور باید از پس مشکلی که به وجود آمده بربیاید. منظورم این است که وقتی بازیگری را یاد می‌گیرید، مدیوم‌ها ممکن است فرق کند، اما اصل بازیگری یکی است. در بازیگری تئاتر یک سری مسائل را باید رعایت کنید و از نظر بیانی و بدنی و انرژی فرق می‌کند. مدیوم سینما هم متفاوت است و ویژگی‌های خودش را دارد. بازیگر خوب می‌داند در چه مدیومی‌ کار می‌کند و خودش را در آن مدیوم قرار می‌دهد. عین مایعی که یک بار در پارچ ریخته می‌شود، یک بار در لیوان، یک بار در بطری.به نظر من بازیگر باید بازیگری را کامل یاد بگیرد و بعد مدیوم‌های مختلف را بشناسد.

بعد از هیولا در چند کار طنز بازی کردید. از جمله سریال «خوب، بد، جلف» که البته معتقدید با این که کار کمدی بوده، اما نقش شما کمدی نبوده است. دوست دارید به عنوان بازیگر مجموعه‌ها و فیلم‌های طنز شناخته شوید؟

قبل از این که در هیولا بازی کنم، حدود ۱۲ سال کار تئاتر می‌کردم. در آن سال‌ها و از بین ۳۰ کاراکتری که بازی کردم مجموعا ۵ یا ۶ کار طنز یا فانتزی دارم. فضای نمایش‌ها یا رئال بوده اند یا سوررئال یا فضای اجتماعی داشته اند. اصلا به سمت فضای کمدی و فانتزی نرفتم. ولی چون با کار طنز به دنیای تصویر معرفی شدم، طبعا میزان پیشنهادهایی که از طرف پروژه‌ها و تهیه کننده‌ها به من می‌شد، بیشتر کارهای کمدی و طنز بودند. به همین دلیل بعد از هیولا چند کار کمدی مثل انفرادی و خوب، بد، جلف را بازی کردم و خیلی از پیشنهادها را اصلا قبول نکردم. برای این که دوست ندارم در فضای طنز و کمدی، ثابت و باقی بمانم. دلیلش هم این است که وقتی یک بازیگر در یک ژانر به دنیای تصویر معرفی می‌شود و یک کم تعداد مخاطبانش بیشتر می‌شود، پیشنهادهایی هم که به بازیگر می‌شود، بیشتر در همان ژانر است. این اتفاق بیشتر هم در ایران می‌افتد. پروژه‌ها سعی می‌کنند ریسک نکنند و برای کارهای جدی و اجتماعی و کارهایی که از حوزه طنز خارج است، از بازیگرانی که قبلا طنز کار کرده‌اند استفاده نمی‌کنند. سعی می‌کنند در همان حوزه ای که بازیگر جواب گرفته، از او استفاده کنند. البته در سال های اخیر این فضا کمی‌ شکسته شده و خیلی از بازیگران کمدی هستند که در کارهای جدی بازی می‌کنند و خیلی هم موفق هستند. پروژه‌ها و کاگردان‌ها و تهیه کننده‌ها این را در نظر می‌می‌گیرند که می‌شود به بازیگرانی که در کارهای کمدی بازی می‌کنند، برای کارهای جدی و اجتماعی پیشنهاد بدهند و روی آنها سرمایه گذاری کنند. من کلا با این اتفاق مشکل دارم که بگوییم این بازیگر فقط طنز کار می‌کند. اصلا جدا کردن ژانرهای مختلف در هنر برای بازیگر، به نظرم خنده‌دار است.

 ما ژانرهای مختلف بازیگری داریم و کسی که سال‌ها درس خوانده و تمرین کرده و کار کرده، برایش اصلا فرقی نمی‌کند که فضای فیلم چیست. چون یک بازیگر همه ژانرها و فضاها را باید بداند و بتواند در همه این ژانرها با توجه به تحصیل و تجربه اش بازی کند. به همین دلیل این که یک بازیگر در یک ژانر کمدی یا جدی ماندگار شود، بی معنی است. مرزی بین ژانرها وجود ندارد. حتی ژانر موزیکال را هم هر بازیگری که توانایی اش را دارد، می‌تواند تجربه کند و بازیگران جهان هم این کار را کرده‌اند. مثل دنیل دی لوئیس که در فیلم موزیکال هم بازی کرده، فیلم فانتزی هم بازی کرده و در فیلم اجتماعی و فیلم تاریخی هم بازی کرده است. بازیگر اگر دانش داشته باشد، ژانر برایش مهم نیست. در ایران است که همانطور که گفتم یک بازیگر فقط در ژانر کمدی جا می‌افتد یا فقط در ژانر اجتماعی. ما داریم این ژانرها را خیلی از هم جدا می‌کنیم. در خارج از ایران می‌گویند طرف بازیگر است. کارگردان و تهیه کننده می‌دانند بازیگر کسی است که هم می‌تواند فیزیکال بازی کند، هم اجتماعی، هم کار اجتماعی و ناتورالیستی و طنز.

انسان‌ها یک طیف روانی دارند. همه ما عصبی می‌شویم، می‌خندیم، عاشق می‌شویم، غمگین می‌شویم، همه ما لحظه‌های خنده دار داریم، لحظات جدی هم داریم. بازیگری هم با انسانی مواجه است که همه این خصلت‌های روحی و روانی را دارد. بازیگر متناسب با ژانرها و فیلمنامه‌ها و نقش‌های مختلف از این ابعاد روحی و روانی استفاده می‌کند. چارلی چاپلین هم اگر در ژانر کمدی کار می‌کند، بالطبع در زندگی اش رنج و اندوه فراوان هم دارد و همانطور که نشان داده می‌تواند لحظات جدی و غم انگیز و دراماتیک را به بهترین شکل ممکن بازی کند. ما ربات نیستیم که روی یک حالت تنظیم شده باشیم. بازیگری و هنر خیلی وسیع‌تر از این دسته بندی‌هاست. به همین دلیل جداکردنش بی معنی است.

منبع: همشهری آنلاین
کد مطلب: ۳۶۸۷۱۴
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت