روایت زندگی پر فراز و نشیب نویسنده و فیلمسازی که با دنیا سر جنگ داشت

برای ابراهیم گلستان / ... ستاره ای که خاموش شد

ابراهیم گلستان امروز در انگلستان چشم از جهان فروبست، اما پیش از این‌ها او، اسمش و کارش در سینما و ادبیات داستانی و هنر و فرهنگ سرزمین ایران به یک استعاره تبدیل شده بود. همین که او ابراهیم بود و با آتشِ نفت برای ادبیات و سینمای خودش گلستانی ساخت را می‌شود تعبیرها کرد، و هم آن گلستان‌ها که با فروغ فرخزاد داشت و با مرگ نابهنگام معشوق به خاکستر بدل شد، و از او ابراهیمی تنها ساخت، خود حکایتی و دفتری و تعبیر دیگری است.

برای ابراهیم گلستان / ... ستاره ای که خاموش شد

 ابراهیم گلستان آغاز قرنی به دنیا آمد و تا آغاز قرنی دیگر در این جهان زیست، بخشی از عمرش را به ساختن مشغول بود و بخش بزرگ‌تری در آن‌سوی دنیا با ثروتی که اندوخته بود به همه حمله کرد به همه آن‌ها که می‌نوشتند و می‌ساختند، در این سال‌های هم دوره ای را در سکوت و انزوا در قصر که بعضی از درهایش حتی به روی خودش هم بسته بود، زندگی کرد.

او اگرچه می‌توانست چارلز دیکنز ایران باشد اما روزگاری همچون خانم هاویشام قصه او ... زندگی کرد. البته مغفول نماند که آن‌هایی که او با تیغ تند نقد و گاه فحاشی نواخت او را بی‌پاسخ نگذاشتند و جوابش را دادند به‌جز آن‌ها که در جهان نبودند از جمله کسی که همیشه با او سر جنگ داشت یعنی جلال آل احمد. با این‌ حال شاگردان جلال در نبودش از خجالت آقای گلستان درآمدند.

ابراهیم گلستان در ۱۳۰۱ به دنیا آمد در آشوب جهان و در روزگاری که جنگی جهانی خاموش شده بود و ایران گرفتار چندپارگی بود، او در شیراز به دنیا آمد در خانواده‌ای که اهل ادب بودند و سیاست. پدرش هم عضو مجلس مؤسسان بود و هم مجله شیرازی گلستان را منتشر می‌کرد.

تحصیلات را در رشته حقوق در دانشگاه تهران پی گرفت اما سودای کار حزبی آن هم حزب توده ایران، او را از تحصیل بازداشت و سراغ کار تشکیلاتی رفت. کارهایش در آنجا مؤثر بود و به‌عنوان عکاس و سردبیر مجلات حزب و بعدتر مسئول حزب در بخشی از مازندران بالا آمد. هیچ معلوم نشد چرا از حزب کناره گرفت؛ اگرچه بارها گفته بود که جاه‌طلبی افراد او را به جدایی کشاند. البته هم‌زمانی جدایی او با غائله آذربایجان که تاورایش‌های روس در آن نقش داشتند و از جدایی‌طلبان آن خطه حمایت می‌کردند و حزب توده هم طرفدارشان بود شاید در این جدایی نقش داشت؛ اما او از انشعاب یکی دیگر از ارکان حزب – خلیل ملکی – هم حمایتی نکرد. این جدایی البته برای او هزینه داشت چرا که سمپات های حزب و جریان چپ همیشه بر او تاختند.

بوی نفت کنسرسیوم در استودیو گلستان

او در همان سال‌ها، هیاهوهای تهران را رها کرد و به شهر نفتی ایران آبادان رفت. شرکت تبلیغاتی و همکاری و ساخت فیلم‌های مستند و تولید کتابچه‌های تبلیغاتی برای کنسرسیوم نفت ایران و انگلستان اگرچه برای گلستان آن‌قدر درآمد داشت که بتواند استودیو گلستان را راه بیندازد، اما بی حاشیه نبود و دوستان چپ و ملی به او بارها تاختند و سال‌ها او را مورد شماتت قرار دادند. از جمله آن‌ها می‌توان به جلال آل احمد اشاره کرد. این دو اگرچه دوستانی نزدیک بودند و بارها در نقد آثار هم شرکت می‌کردند و گاه مغرضانه و گاه مصلحانه اما یکی از دلایل افتراقشان به نظر تولید آثار نفتی گلستان برای کنسرسیوم بود.

خانه سیاه شد یا گلستان

یکی از تأثیرگذارترین اتفاقات زندگی ابراهیم گلستان یا شاید باید از آن‌سوی گفت یکی از تأثیرگذارترین اتفاقات زندگی فروغ فرخزاد شاعر، برخورد با گلستان بود. این دو اگرچه زندگی عاشقانه را آغاز کردند و البته به زندگی شخصی گلستان و خانواده‌اش آسیب زدند؛ اما محصول دیگری داشت و آن زایش زنی شاعر بود که فیلمی کم‌نظیر و مستند از زندگی گروهی از مردمان ساخت. فیلم خانه سیاه است که یکی از تولیدات استودیو گلستان است، کاری درخشان و ستایش شده از فروغ است. به روایت گلستان فروغ در آن دفتر با ستاره همچون مهدی اخوان ثالث آشنا شد و... این همه بود تا مرگ نابهنگام و فروغ. مرگ شاعر جوان آن‌قدر تلخ بود که تمام ادبیات ایران را سیاه‌پوش کرد و گلستان را راهی سرزمینی دیگر.

ماجرا این بود که گلستان بعد از فروغ چیزی تولید نکرد و یا شاید دستش دیگر به تولید نرفت.

او در تمام سال‌های که کار کرد آثار تأثیرگذار ساخت، «خشت و آینه» و «اسرار گنج دره جنی» دو فیلم بلند او بخشی از سینمای کلاسیک ایران محسوب می‌شوند که به روی سینماگران بعد از خود اثری عمیق گذشت. روایت و نثر او در داستان‌نویسی هم زبان و نثر مختص خودش بود و کسی نتوانست از او تقلید کند.

درباره او بسیار سخن گفتند مخالفان و موافقانش. بهمن فرمان آرا فیلم «یک بوس کوچولو» را که نقدی به زندگی ابراهیم گلستان بود ساخت. او در آن فیلم گلستان را پایان یافته قلمداد می‌کرد درحالی‌که هنوز زنده بود؛ اما مسئله این بود که گلستان هنوز زنده و بدون آن‌که تولید کند با هم تمام فضای فرهنگی را از دور نظاره می‌کرد و اگر کسی را می‌ستود آن شخص برجسته می‌شد. گلستان شیراز به دنیا آمد و همچنان تا آخرین روزهای عمرش به همان لهجه شیرین تلخ‌ترین سخن‌ها را گفت اگرچه از حق نباید گذشت که زبان تلخش فقط فحاشی نبود که بسیاری از جاها به نقد کسانی بود که هم‌زمان با او یا بعد از او به دنیا ادبیات و سینما ایران راه پیدا کرده بودند.

منبع: خبر آنلاین
کد مطلب: ۳۶۹۹۹۳
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت