ماجرای رستوران چاتانوگا و تاسیان
در میانه دهههایی که تهران تازه داشت به هیاهوی مدرنشدن عادت میکرد، نامی میان تهرانیها دهانبهدهان میچرخید: چاتوناگا؛ رستورانی که نه فقط برای خوردن بلکه برای دیدهشدن، معاشرتکردن و لمس زندگی مدرن آن روزها خلق شده بود. حالا پس از گذشت دههها با پخش سریال تاسیان آن نام دوباره از لابهلای غبار خاطرهها سر برآورده است.

قصه چاتوناگا از سال ۱۳۴۵ آغاز میشود؛ جایی که جانی غوکاسیان یک بازرگان ارمنی خوشذوق پس از سفرهای متعدد به اروپا تصمیم گرفت طعم و فرم مدرنترین کافههای پاریس، لندن و رم را به قلب تهران بیاورد. انتخاب او برای محل رستوران خیابان پهلویِ آن روزها (ولیعصر امروز) بود؛ کمی بالاتر از پارک نبش کوچهای که امروز کمتر کسی نامش را به یاد دارد اما آن روزها آدرس چاتوناگا بود.
معماری بنا چیزی بود میان سادگی و شکوه. نمای گرد، ستونهای سفید و چترهای رنگی، بیهیاهو اما بینظیر بودند. چاتوناگا با الهام از سبکهای مینیمال اروپایی دهه ۶۰ میلادی نمایی تازه از معماری کافهرستورانی را به پایتخت آورد؛ تلفیقی از فرمهای بتنی و روح شاداب فضاهای باز.
آنچه که چاتوناگا را به پدیدهای شهری بدل کرد نه فقط طراحیاش بود بلکه فضای باز و نیمهباز آن بود که به مشتری اجازه میداد روی صندلی فلزی خود بنشیند قهوهای بنوشد و از زیر چتر قرمز، زندگی پرجنبوجوش خیابان ولیعصر را تماشا کند. سردر رستوران با حروف قرمز و مشکی انگلیسی بیپرده اعلام میکرد که اینجا بخشی از جهان مدرن است؛ جهانی که آن روزها برای بسیاری هنوز رویایی دور بود.
شاید بتوان این تصویر را مربوط به ظهر یک روز گرم تابستانی در دهه ۱۳۵۰ دانست. رستوران چاتوناگا با نمای مدرن و گرد خود درست در گوشهای شلوغ از شهر قرار دارد. نردههای کوتاه سفید، پلههای مرمرین و ردیفی از میز و صندلیهای فلزی با چترهای رنگارنگ فضای بیرونی رستوران را پر کردهاند.
با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی بیشتر چهرههای مدرن آن دوره از صحنه شهر حذف شدند. چاتوناگا هم خاموش شد. سالها متروکه باقی ماند، بیآنکه کسی جرئت بازگرداندنش را داشته باشد و سرانجام در سال ۱۳۹۴ با خاک یکسان شد تا جای خود را به سکوت و حسرت بدهد.
دیدگاه