بی‌احترامی آشکار به مردم در سالن کنسرت

سندروم «پلی‌بک‌خوانی» چند روزی می‌شود که به بحث داغ دوستداران موسیقی در فضای مجازی تبدیل شده است.

بی‌احترامی آشکار به مردم در سالن کنسرت

دلیل داغ شدن این بحث نیز حاشیه‌ای است که در جریان یکی از کنسرت‌های «محسن ابراهیم‌زاده» به وقوع پیوست و طی آن، خواننده، در اجرای اولین کارش و در زمان ورود به سالن، به روی زمین می‌افتد و با آنکه میکروفن از دهانش فاصله داشت، اما قطعه موسیقی همچنان درحال پخش بود.

دوستداران موسیقی و پیگیران فضای مجازی عادت کرده‌اند که طی ۴ سال گذشته، هرازگاهی، با یک نمونه از این نمونه‌های پلی‌بک‌خوانی مواجه شوند. این اتفاق اگرچه دیگر شکلی عادی به خود گرفته که تنها مورد تعجب‌آور آن در هر دوره‌ای که این بحث داغ می‌شود، خواننده‌ای است که مرتکب چنین عملی شده است. خوانندگانی که تلویحا و پیش از اینکه پلی‌بک‌خوانی آنها لو برود، به نکوهش این عمل پرداخته و قاموس خود را از این قبیل حرکات جدا می‌دانستند.

این اتفاق برای طرفداران پیگیر موسیقی و آنهایی که کنسرت رفتن به عادت همیشگی آنها تبدیل شده، بسیار عجیب و حتی باورنکردنی است. آنها در سال‌هایی نه‌چندان دور، کنسرتی را می‌دیدند که «علیرضا عصار» با ۱۱۰ نفر به روی سن می‌رفت و ترانه‌اش را به شکلی متفاوت نسبت به آنچه در آلبوم وجود داشت، می‌شنیدند. تاریخ هیچ‌گاه کنسرت‌های با ارکستر ۸۰ نفره «خشایار اعتمادی» و ۵۰ نفره «محمد اصفهانی» را فراموش نخواهد کرد.

در نیمه دوم دهه ۷۰ و نیمه ابتدایی دهه ۸۰، خوانندگان پاپ جریان‌ساز، با ارکسترهایی بین ۲۰ تا ۴۰ نفر به روی صحنه رفته و بر شکوه اجرای خود می‌افزودند. در آن سال‌ها، به‌اندازه‌ای تفاوت در لحن و بیان ترانه‌ها وجود داشت که با وجود نبود فناوری امروز، اصلا بحثی از پلی‌بک‌خوانی در میان خوانندگان و حتی محافل خصوصی آنان وجود نداشت. این بحث‌ها از زمانی آغاز شد که خوانندگان زیرزمینی از اواسط دهه ۸۰، به کار خود رسمیت دادند و چون نمی‌توانستند به لحاظ مادی، ارکستر چندانی را با خود همراه کنند بنابراین از این فرمول استفاده کردند و در معدود اجراهای صحنه‌ای خود، تا توانستند، بی‌آنکه کسی متوجه شود، پلی‌بک خواندند.

از اوایل دهه ۹۰ که مصادف شد با ورود فله‌ای خوانندگان پاپ، این امر با سرعت بیشتری ادامه پیدا کرد تا امروز که شاید کمتر خواننده‌ای باشد که از پلی‌بک در کنسرت‌های خود استفاده نکند. جالب آنکه مردم، این اجراهای پلی‌بکی را می‌بینند ولی باز نسبت به خرید بلیت‌های کنسرت آن خواننده اقدام کرده و موضع‌گیری چندانی نمی‌کنند.

  اجراهای فراتر از تصور پلی‌بکی

اگر بخواهیم یک زنجیره واحد که در طیف قابل‌توجهی از خوانندگان پاپ حال حاضر ایران اشتراک دارد را نام ببریم، قطعا به «پلی‌بک‌خوانی» خواهیم رسید. در یک آمار بی‌رحمانه، بیش از ۹۰ درصد خوانندگان پاپ که طی سالیان اخیر به روی صحنه رفته‌اند، حداقل برای یک‌بار از این شیوه استفاده کرده‌اند.

«خشایار اعتمادی»؛ خواننده‌ای که همواره به اجراهایی با ارکسترهای بزرگ شهرت دارد، در این زمینه گفت: «اکنون زیر هر پوستر اجرایی را که مشاهده می‌کنیم یک عبارت «کنسرت بزرگ» به چشم می‌خورد اما من با اطمینان به شما می‌گویم که ما دیگر چیزی تحت عنوان «کنسرت» خیلی کم داریم چون تمام این رویدادها درواقع «کلاب» نام دارد نه «کنسرت». یک فرق بزرگ میان کنسرت و کلاب وجود دارد. کنسرت آن چیزی بود که نسل ما اجرا می‌کرد و کلاب چیزی است که امروزه دیده می‌شود.»

اعتمادی ادامه داد: «شاخصه بزرگ کلاب، نور و صداست. یعنی نورهای مختلف همراه با صداهایی که از لپ‌تاپ پخش می‌کنند و یک عده هم به صورت جلوه‌های ویژه، روی استیج می‌ایستند و دست هرکدام‌شان هم یک ساز است. درواقع، همه چیز، آن لپ‌تاپ است که آن صداها را ایجاد می‌کند و نورهایی که همه جای صحنه پخش می‌شود و جوان‌ها هم جیغ می‌کشند تا تمام دغدغه‌هایشان را تخلیه کنند. بعد هم زیر پوستر کنسرت می‌زنند: کنسرت بزرگ. کدام کنسرت؟ این کلاب است. بنابراین مانند خیلی چیزهای دیگر، لجام موسیقی هم گسسته شده و جمع کردنش، کار آسانی نیست. مافیایش هم مافیای بسیار قدرتمندی است. بنابراین و طبق مواردی از پلی‌بک که تاکنون لو رفته، مشخص است که تمام آن معدود افرادی که روی استیج، ساز به دست دارند، خواننده که تنها لب می‌زند، ادای ساز زدن را درآورده و درواقع صدایی از آن سازها به گوش مخاطب نمی‌رسد.»

چرا پلی‌بک؟

شاید در نگاه نخست، با خود بگویید یک خواننده با کلی طرفدار، چرا باید با دست گذاشتن روی پلی‌بک، سابقه و محبوبیت خود را خدشه‌دار کرده و این‌چنین نقل محافل مختلف شود اما اگر نگاهی به مزایای پلی‌بک برای خوانندگان و تیم اجرا بیندازیم، شاید به آنها حق دهیم که برای فرار از برخی اصول و قواعد، دست به دامن پلی‌بک‌خوانی شوند.

در نگاه نخست، پلی‌بک، خرج چندانی را روی دست تهیه‌کننده نمی‌گذارد. نوازندگان، رقم معمول خود را نمی‌گیرند و مهم‌تر از همه اینها، فرآیند «صدابرداری» از غائله کنسرت حذف می‌شود. در زمان‌هایی نه‌چندان دور، صدابردار یک کنسرت، حدود یک‌سوم تا یک‌چهارم دستمزد خواننده را می‌گرفت. بنابراین با حذف صدابردار، سود سرشاری به جیب تهیه‌کننده و خواننده رفته و همین یک دلیل، آنقدر صرفه اقتصادی برای کنسرت‌گذاران دارد که بخواهند با تکیه بر همین اصل، به پلی‌بک‌خوانی روی بیاورند.

دلیل دوم؛ به ناتوانی خواننده در اجرای زنده بازمی‌گردد. بسیاری از قطعات امروز موسیقی پاپ، آمیخته با افکت‌های گوناگون است که صدای خواننده را توانمند کرده و آن را مهندسی می‌کند. اجرای این افکت‌ها در کنسرت‌ها زنده، شدنی نیست و به همین دلیل، بسیاری از خوانندگان برای فرار از ناتوانی حنجره خود، دست به دامان پلی‌بک می‌افتند.

دلیل سوم؛ به کوتاه شدن پروسه تمرینات کنسرت مربوط است. وقتی قرار است یک کنسرت به‌صورت پلی‌بک اجرا شود، بنابراین دیگر دلیلی ندارد که اعضای ارکستر از هفته‌ها قبل، به تمرین بپردازند و علاوه‌بر هزینه‌کرد فراوان، بخواهند روی ۱۰ تا ۱۲ تراک، تمرین زنده انجام داده و وقت و هزینه بسیاری را به تیم تحمیل کنند. پلی‌بک این امکان را به آنها می‌دهد که در همان سالن کنسرت، برای یک یا دو روز، یک تمرین مختصر کرده تا همان مشق‌های تمرینی ساده را روی استیج زنده پیاده کنند.

دلیل چهارم؛ به عدم‌نیاز به امکانات فنی بازمی‌گردد. بارها در کنسرت‌های واقعی دیده شده که در لحظاتی، نوازنده‌ای اشتباه کرده یا سازش دچار پارگی و مشکل شده یا خواننده تپق زده و... «پلی‌بک» تمامی این اشکالات را به صفر می‌رساند چون اجرای زنده‌ای در کار نیست که بخواهد طی آن اختلالی پیش بیاید. مگر آنکه برای لپ‌تاپ مشکلی پیش بیاید یا خواننده اشتباهی را مرتکب شود تا سیستم آنها لو برود.

این چهار دلیل به اندازه‌ای برای خواننده و کنسرت‌گذاران سود مالی و حاشیه آسودگی در پی دارد که بخواهند عطای لو رفتن در اثر پلی‌بک‌خوانی را به جان خریده و بسیار آرام و باطمانینه، این سیاست را درپیش بگیرند.

وقتی قانون بازدارنده‌ای وجود ندارد

خیلی جالب است که در جامعه، فرد اگر کوچک‌ترین تخلفی انجام دهد، باید به چندین فرد، نهاد و ارگان پاسخگو باشد اما در برابر این شکل سودجویی که طی آن، بر سر صدها نفر که برای تماشای یک کنسرت زنده در سالن نشسته‌اند، کلاه می‌رود، نه تهدید و توبیخی وجود دارد و نه قانون بازدارنده‌ای که پس از آن، دیگر اتفاق‌هایی از این دست مشاهده نشود.

خیلی جالب است که پس از اتفاق‌هایی از این دست، عمده خوانندگان سکوت می‌کنند و در کمتر موردی پیش آمده که آنها زبان به عذرخواهی باز کنند. در آن مواردی هم که عذرخواهی اتفاق افتاده، برخی بهانه‌ها نظیر بیماری یا صاف نبودن صدا، برای مخاطبان عنوان شده که خود، عذر بدتر از گناه است.

دایره این جسارت تا جایی پیش رفته که برخی خواننده‌ها پس از لو رفتن پلی‌بک‌خوانی‌شان، باز هم در کنسرت‌های بعدی تهران و شهرستان، به چنین ترفندی روی آورده و باز هم لب‌خوانی به مخاطبان خود تحویل می‌دهند.

حداقل تنبیه ممکنی که دفتر موسیقی وزارت ارشاد می‌تواند برای چنین رویکردی در پیش بگیرد، ابطال مجوز کنسرت‌های داخل و خارج از کشور خوانندگان برای یک مدت معین است. اینکه دفتر موسیقی، توانسته کنسرت را برای ۲۲ ماه در کشور تعطیل نگه‌دارد آن وقت چطور نمی‌تواند چنین مجازات حداقلی را برای خوانندگان خاطی درنظر بگیرد و از آن دست موارد تعجب‌آوری است که حداقل در شکل اجرا، جدیتی به خود ندیده است.

در بین بسیاری از خبرنگاران حوزه موسیقی عرف است که دلیل مصاحبه نکردن بسیاری از این خوانندگان را گیر افتادن در چالش‌های پلی‌بک می‌دانند. اصولا ستاره‌های سینما و موسیقی، علاقه چندانی به گفت‌وگو ندارند که این تمایل، امری عادی و مرسوم در سراسر جهان است. اما در مورد ستاره‌های موسیقی پاپ وطنی، یک بهانه مهم دیگر را هم باید به لیست بهانه‌های مصاحبه ‌نکردن‌هایشان اضافه کنید و آن، پرسش‌هایی در باب پلی‌بک و سابقه آنها در این حوزه است. برخی هم که در این مقوله مورد پرسش قرار گرفتند، بعدها با لب‌خوانی، در کوزه افتاده و آن صحبت‌هایشان در مورد نفی پلی‌بک، حالا به ضررشان تمام شده است.

ترفند خواننده‌ها برای عادی نشان دادن

در فیلم‌هایی که از پلی‌بک‌خوانی خواننده‌ها مشاهده شده، می‌بینیم که این چهره‌های به‌اصطلاح فرهنگی، در ردگم‌کنی مسیر لب‌خوانی، تبحر بالایی دارند. ببینید خواننده‌ای که رو به مردم برای ابراز احساسات تشکر می‌کند، وقتی صدایش پخش می‌شود، با چه ترفندی میکروفن را به دهانش نزدیک می‌کند تا همه چیز را عادی جلوه دهد. یا ببینید آن خواننده‌ای که به زمین می‌خورد، چگونه در کسری از ثانیه و قبل از اینکه خودش را جمع‌وجور کند، چگونه میکروفن را به دست می‌گیرد و سریع بر اوضاع مسلط می‌شود که انگار اتفاقی نیفتاده است. بعد هم برای اینکه ثابت کنند پلی‌بک نیست، در فواصلی که نمی‌خوانند و موسیقی در حال اجراست، با مخاطب حرف می‌زنند و تلاش می‌کنند تا شرایط را عادی جلوه دهند. به کنار اعضای ارکستر می‌روند و به آنها لبخند می‌زنند. درواقع یک پروژه «ردگم‌کنی» برای پرت کردن حواس مخاطب است تا آنها متوجه نشوند قطعه‌ای که دارند گوش می‌دهند، همان قطعه‌ای است که در ضبط خودروی خود گوش می‌دادند. درواقع در این پروژه، چیزهای بصری بر آن آهنگ اضافه می‌شود تا حواس مخاطب پرت شود. بیشتر تلاش روی این است تا هیجان‌زده‌اش کنند. وقتی که ترانه درحال پخش شدن است، از آنها می‌خواهند تا آن را با صدای بلند بخوانند. وقتی هم که موسیقی بی‌کلام پخش می‌شود، خواننده با برخی سوالات کوتاه، مخاطبان را به پاسخگویی و ابراز هیجان وامی‌دارد و این رویه، از ابتدا تا پایان کنسرت ادامه می‌یابد.

نوازنده‌ها هم با ظاهرسازی درحال نواختن هستند یا اگر واقعا می‌نوازند، صدای سازشان از ردیف‌های ابتدایی استیج فراتر نمی‌رود. در این هیجان‌آفرینی کاذب است که مخاطب به این نکته نمی‌اندیشد که چطور ممکن است قطعه موسیقی در شکل اجرای زنده، به همان شکلی باشد که در ضبط‌صوت یا گوشی است؟! چون امکانات استیج با استودیو برابر نیست و حتما اجرای زنده، تفاوت‌های آشکاری با اجرای استودیویی دارد اما اینکه چطور درصد بالایی از مخاطبان، متوجه این اختلاف فاحش نمی‌شوند، مربوط به ردگم‌کنی همان پروژه پرت کردن حواس‌هاست که با مهارت بالایی توسط خوانندگان پلی‌بک‌خوان به اجرا درمی‌آید.

اینها درد بزرگ ماست که سبب می‌شود تا نسبت به تمام داشته‌های این خوانندگان شک کنیم. اگر سری به طبقه فیلمنامه‌نویسان بزنید، این گزاره را از زبان بسیاری از آنها می‌شنوید که «ما فیلمنامه‌های زیادی در سینما نوشتیم اما کارگردان، کمی روی دستمزد ما اضافه کرد تا فیلمنامه به نام خودش بخورد و همه فکر کنند، فیلمنامه، نوشته اوست.»

بنابراین برای خواننده‌ای که این‌چنین متبحرانه سوتی‌های خود در اجرای زنده را در پیشگاه چشم صدها نفر می‌پوشاند و در اکثر موارد هم، زیربار پلی‌بک‌خوانی نمی‌رود، قابل پذیرش است که آهنگساز و ترانه‌سرای کارهایش باشد؟! هم‌اکنون چند سالی است که این مورد تبدیل به مزیت رقابتی میان خوانندگان پاپ شده است که خودش، آهنگساز و ترانه‌سرای کارهایش است. وقتی خواننده‌ای روی یک ساز هم تسلط ندارد، آن‌وقت چطور می‌تواند آهنگساز باشد؟ وقتی هیچ‌یک از مخاطبان، هیچ‌سازی در دست خواننده مشاهده نکرده یا اجرای سولوی او را در کنسرت‌ها ندیده‌اند، آن‌وقت چطور بپذیرند که او آهنگساز کارهای خودش است؟

نبود موقعیت و امکان مالی برای بسیاری از استعدادهای موسیقی کشور سبب شده تا آنها در دام این خوانندگان گرفتار شده و با دریافت پول، بسیاری از کارهای خوانندگان مشهور را بسازند و هیچ اطلاعاتی نیز از آنها منتشر نمی‌شود. هم‌اکنون و طبق اطلاعاتی که به دست خبرنگار ما رسیده، پک کامل یک قطعه به خواننده پیشنهاد می‌شود. یعنی یک آهنگساز گمنام، یک کار را آماده کرده و خودش روی آن می‌خواند و آن کار را برای خوانندگان و مشاوران آنها می‌فرستد. اگر خواننده از آن کار آماده خوشش آمد، آن کار را از فرد خریداری کرده و تمام اجزای آن را به نام خودش می‌زند.

این رویه به اندازه‌ای رونق گرفته که جمع قابل‌توجهی از موزیسین‌های داخل کشور، این پک‌های آماده را برای خوانندگان فارسی‌زبان لس‌آنجلس‌نشین آماده کرده و آنها را به انجام کارهایی با این فرمول عادت داده‌اند.

این بلیت‌های گران کنسرت برای چیست؟!

جدیدترین نرخ بلیت برای کنسرت‌های پایتخت، از ۱۰۰ هزار تا ۳۹۵ هزار تومان متغیر است که بسته به جایگاه مخاطب و دوری و نزدیکی صندلی به استیج، تغییر می‌کند. در همین چند هفته‌ای که از برگزاری کنسرت در ایران می‌گذرد، اخباری مبنی‌بر بلیت کنسرت‌ها تا مرز ۵۰۰ هزار تومان هم مخابره شده است.

اما مخاطب برای چه چیزی باید چندصد هزار تومان پول بدهد که لب‌خوانی خواننده محبوبش را از نزدیک مشاهده کند؟ تنها عایدی که این کنسرت‌ها برای مردم دارد، دیدن ستاره محبوب‌شان از نزدیک است.

درحال‌ حاضر سالن وزارت کشور، ۵ هزار صندلی، نمایشگاه بین‌المللی میلاد ۲۱۰۰، مرکز همایش‌های برج میلاد ۱۷۰۰، اریکه ایرانیان ۱۴۵۰، تالار وحدت ۹۰۰ و ایوان شمس ۴۰۰ صندلی دارند. اگر متوسط قیمت بلیت‌های کنسرت را ۲۵۰ هزار تومان و متوسط ظرفیت‌های سالن را نیز ۵۰ درصد درنظر بگیریم، حالا حساب کنید که یک کنسرت، چه عایدی هنگفتی را برای خواننده و کنسرت‌گذار به همراه دارد.

این عایدی به اندازه‌ای است که برخی خوانندگان، از ورود افراد غیرمرتبط با این حرفه، به مقوله کنسرت‌گذاری صحبت می‌کنند. در همین زمینه، خشایار اعتمادی می‌گوید: «برای حضور در برنامه‌ای تلویزیونی به صداوسیما دعوت شدم. دیدم همزمان با حضور من، از یک خواننده جدید هم دعوت کرده‌اند. دیدم که تهیه‌کننده برنامه، آن خواننده را به کناری کشیده و به وی پیشنهاد داده که تو را در برنامه نوروزی فلانی می‌برم، به‌شرطی که کنسرت سال آینده‌ات مال من باشد.»

شیوه دریافت به این صورت است که عموما خواننده، نیمی از مبلغ را در زمان عقد قرارداد و نیم دیگر را تا قبل از اینکه به روی سن برود، دریافت می‌کند. کنسرت‌گذار هم با پول باقی‌مانده از بلیت‌های مردمی و برخی تبلیغات و اسپانسرهایی که از قبل به دست آورده، چیزی در همان اندازه‌ای که خواننده دریافت کرد، به دست می‌آورد تا در این پروسه پرسود، هم پول از جیب مردم برود و هم در ازای پولی که داده‌اند، خدمتی دریافت نکنند. به همین راحتی، خواننده بدون اینکه خودش را به زحمت بیندازد، سالی یک یا دو تراک می‌خواند و تا سال‌ها به همین شیوه، در کنسرت‌هایش می‌خواند و پول درمی‌آورد.

سودهای هنگفت و آسان درآوردن این مبلغ سبب شده تا از سرمایه‌گذار تا خواننده، به صرافت جیب مردم باشند تا از پول مردم، برای خود شهروندی اروپا، آمریکا و کانادا خریده و در بهترین خانه‌های شمال تهران ساکن شوند. این آسانی در مرحله ساخت، از تلاش افراد زحمتکش دیگری که گمنام هستند و با کمترین میزان دریافتی قانع می‌شوند تا مرحله کنسرت که بی‌هیچ زحمت و هزینه‌ای، چندصد میلیون و شاید میلیارد جمع‌آوری می‌شود، موسیقی را به یکی از مافیایی‌ترین بخش‌های حاضر در کشور تبدیل کرده است.

 آیا ایران، بهشت خوانندگان است؟

البته که پلی‌بک‌خوانی، تنها محدود به ایران نیست و موارد زیادی از این لب‌خوانی‌ها در کنسرت‌های خوانندگان سرشناس نیز دیده شده است. قدرمسلم تاکنون فیلم‌ها و اطلاعات بسیاری از لب‌زدن خوانندگانی چون بریتنی اسپیرز، بیانسه، جاستین بیبر، کیتی پری، ویکتوریا بکام، اشلی سیمپسون، شر، فیفتی سنت، ریتا اورا و... منتشر شده است اما آنها هیچ‌گاه تا این اندازه، نسبت به تکرار این روند، از خود مقاومت نشان نداده‌اند.

مخاطبان ایرانی به‌اندازه‌ای طرفدار کنسرت هستند که در ۲۲ ماه تعطیلی کنسرت، ضمن انتقادهایی از این تعطیلی‌ها، با صرف هزینه‌های گزاف، به ترکیه و امارات می‌رفتند و با چندین برابر مبلغ کنسرت در ایران، هزینه کرده و از خواننده مورد علاقه‌شان حمایت می‌کردند.

قطعا ایران، بهشت خوانندگانی از این دست است. خوانندگانی که می‌دانند بهاری دارند و به همین دلیل، تا جا دارد، از دوران شهرت و محبوبیت خود استفاده کرده و به اصطلاح، بار خود را می‌بندند. یک بازار آماده ۸۵ میلیونی برای آنها در کنار ممنوعیت حضور خوانندگان فارسی‌زبان لس‌آنجلسی و البته نبود قوانین بازدارنده سبب شده تا آنها نهایت استفاده را از این اقتصاد بی‌رقیب و بی‌مامور به عمل آورده و خیلی زود به شهرت، ثروت و اعتبار برسند. در چنین شرایطی، آنها چرا باید جلای وطن کرده و این بازار طلایی را از دست بدهند؟ معلوم است که با وجود تمکن سرشار مالی، همچنان به حضور در کشور اصرار ورزیده و با شیوه‌ای ساده که نه وقتی از آنها می‌برد و نه هزینه‌ای، هم دست به تولید می‌زنند و هم محصول خود را به مخاطب ارائه می‌دهند.

در این بین اما، دو گروه بزرگ متضرر می‌شوند: نخست مردمی که در طول سال و با این شرایط سخت اقتصادی، هزینه‌های هنگفتی از جیب آنها می‌رود و دوم، جوانانی که مطلع یا ناآگاه از این جریان، جوانی، سرمایه و طراوت زندگی‌شان را صرف این می‌کنند تا سری در میان سرها دربیاورند و به شهرت و محبوبیت و البته ثروت برسند. سراب زیبایی که اگر جزئی از بدنه مافیا نباشند، تا پایان عمر، در همین حسرت خواهند ماند و چیزی عایدشان نمی‌شود.

این، فقط تکه‌ای کوچک از پازل این خوانندگان پاپ بود که سال‌هاست خیلی‌ها، از چندوچون آن اطلاع دارند اما نه برخوردی می‌کنند و نه در مسیر اصلاح آن، قدم برمی‌دارند. فعلا که همه چیز باب‌میل و طبع این خوانندگان پلی‌بک‌خوان است که در خفا، جیب مردم را خالی می‌کنند و وقتی میکروفن به آنها رسید، از درد مردم می‌گویند و خواستار تسهیل در زندگی این جماعت هستند. اسم چنین رفتارهایی را چه باید گذاشت؟

منبع: فرهیختگان
کد مطلب: ۳۵۷۰۸۸
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت