داستان کوتاه "متشکرم"

اثری از آنتوان چخوف با صدای بهناز بوستان دوست ادیتور: سعید عباسی همین چند روز پیش، پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسویه حساب كنم . به او گفتم: بنشینید، میدانم كه دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق كردیم كه ماهی سیروبل به شما بدهم این طور نیست؟ - چهل روبل . - نه من یادداشت كردهام، من همیشه به پرستار بچههایم سی روبل میدهم. حالا به من توجه كنید. شما دو ماه برای من كار كردید. ...
دیدگاه