آبانی که دستمان را در حنا گذاشت/ وقتی فیلمنامه هم نمی‌داند چه می‌خواهد بگوید

سریال آبان که نقطه شروع آتشینش گمانۀ یک اثر ماندگار را به وجود آورده بود، بی‌محتوا و بی‌معنی خاتمه یافت تا بار دیگر این سوال زنده شود که بالاخره سریال‌های نمایش خانگی به دنبال عطش فروشند یا قرار است تأثیری هم در جامعه داشته باشند.

آبانی که دستمان را در حنا گذاشت/ وقتی فیلمنامه هم نمی‌داند چه می‌خواهد بگوید

آبان به کارگردانی رضا دادویی و تهیه کنندگی مجید مولایی اولین سریالی نیست که مخاطب را ناامید کرده است. از زمانی که نمایش خانگی جای فیلم‌های سینمایی خوش ساخت ایرانی را گرفت مخاطب در بیشتر مواقع با دست خالی رها شده است. جذبه‌ای و تکانه‌ای در قسمت‌های نخست دیده و در ادامه پیش رفته و پیش رفته و سراب را تجربه کرده است. نه تنها دست خالی بلکه با ذهنی وهم زده، گرفتار در پوچی و با روانی آسیب دیده اثری که برای آن هزینه شده را بسته و به کنار گذاشته است.

اما نمونه این تأثیر در سریال آبان که به نظر می‌رسید حداقل برای تبلیغ پلتفرم جدیدی که انتخاب کرده است، مغایر با همتایان خود باشد، حتی بدتر هم بود.

آبان با یک هنجارشکنی آغاز شد و با شکستن هنجارهای مخاطب خاتمه یافت. بی‌آنکه خود را متعهد و مسئول در مقابل تمامی ‌دقایقی که به تماشایش نشسته است، بداند. اما ماجرا از چه قرار بود؟

ذوزنقه عجیب و غیرواقعی روابط انسانی

سریال آبان تقریباً تکه‌ای از اکثر آسیب‌های اجتماعی، قتل، تجاوز، اعتیاد، مهاجرت غیرقانونی، اختلاس، پولشویی، آدم ربایی و زورگیری را که این روزها تیتر روزنامه‌ها است، مطرح کرد. اما طرح موضوع کجا و رساندن حق مطلب کجا. آبان یک نخبه علمی ‌است که در خانه و آشپزخانه عملکرد ضعیفی دارد اما در علم خود یکه تاز است. بدبیاری او را به بدهکاری کلانی گرفتار می‌کند. ما نمی‌دانیم چرا یک نخبه 15 میلیارد تومان بدهی می‌تواند به بار آورد اما اولین گره داستانی را می‌پذیریم و جلو می‌رویم.

Aban-Series-1

 

همسر آبان که عاشق اوست تلاش می‌کند برای حل و فصل این بدهی آن هم در وضعیتی که یک اجاره نشین است و تا آخر داستان هم نمی‌دانیم شغلش چیست، کاری بکند اما ماجرا، این زوج را به فریبرز ثابت می‌رساند. مدیر هلدینگی که از قضا روی انواع مفاسد اقتصادی رشد کرده و به حدی فربه شده که جوان نخبه را می‌تواند وادار به جدایی از همسر خود کند.

اما فیلمنامه‌ای که نمی‌داند چه می‌خواهد بگوید روابط انسانی، چه روابط عاطفی و چه کاری را به جایی می‌رساند که ما نه قادر به تشخیص خیر و شر هستیم و نه می‌توانیم بگوییم که بالاخره چه کسی مسئول ملغمه‌ای از انواع مفاسد در جامعه است. یک نخبه، یک دلال، یک مفسد اقتصادی، یک دزد مال مردم خور، یک شوهر همواره در حال گریه کردن و یک وکیل خیانتکار همگی در نهایت سریال دلمان را می‌سوزانند و می‌توانیم به سادگی آن‌ها را ببخشیم.

نمونه عینی این آدم‌ها در جامعه و پیرامون ما بسیارند. مخاطبی که به تماشای این سریال می‌نشیند می‌خواهد جوابی برای تلخکامی ‌و ناکامی‌های خود به دست آورد اما در نهایت به پوچی و مرگ و نیستی متصل می‌شود. به فرار، به رفتن‌ها و ترک کردن‌های اجباری و حتی به خودکشی.

سریال+آبان

 

آبان ندرخشید و رفت

سریال آبان مربوط به حال و زمانه امروز ما است. همین روزهایی که می‌رویم در خیابان‌های شلوغ و ترافیک زده وقتی برج‌های بزرگ را می‌بینیم با حسرت می‌پرسیم اینها برای کدام خوشبخت روزگار است.

اما بازیگران سریال آبان روند یکدستی در بازی‌های خود دارند. ثابت همان شهاب حسینی است و بابک همان امین حیایی در بسیاری از فیلم‌هایش. حتی لاله مرزبان هم در نقطه‌های عطف فیلم از غش کردن‌ها و ناراحتی‌هایش گرفته تا شادی‌هایش، نمی‌تواند  ما را درگیر بازی زیرپوستی کند. آبان زمانی که امیر همسر اول خود را از دست می‌دهد، با اطمینان می‌گوید خداحافظ و از صحنه خارج می‌شود. و زمانی که کنار جسد ثابت که حالا عاشقش شده، می‌نشیند هم می‌گوید خوشحالم که به آرامش رسیدی و خداحافظ.

شاید بازی بازیگرانی که نقش‌های اصلی را به عهده نداشته‌اند قابل توجه‌تر است. آن‌ها با ادا و لرزش تصنعی لب‌ها بازی نمی‌کنند. مانند برادر ثابت که توانست در قواره بازیگران ردیف اول ظاهر شود و یا امیر که هرچند در سریال همسری همیشه گریان و بی عرضه است، اما حداقل توانست تکلیف مخاطب را با خود مشخص کند.

در نهایتِ سریال ما از شخصیت اصلی که داستان هم به نام اوست متنفر می‌شویم. در جایی پیرمردی که دوست ثابت است و ما نمی‌دانیم این دوستی غیر قابل هضم چگونه شکل گرفته به آبان می‌گوید فریبرز تو را هم مثل خودش کرده است.

 

چرا هرکسی می‌رود اشتباهی کرده که پاک شدنی نیست؟

فارغ از مشکلات جدی فیلمنامه، طراحی لباس، صحنه و گریم بازیگران متناسب با شرایط ایفای نقش است. حتی نمی‌توان گفت سریال آبان کارگردانی بدی داشته است. در عین حال هم نمی‌توان سوالات جدی فیلم را پاسخ گرفت. ما در نهایت هم نمی‌دانیم که وقتی آبان و فریبرز ازدواج نکرده‌اند چرا به آبان خطاب می‌شود که همسر اوست. در نهایت هم نمی‌دانیم که چرا خانم نخبه به مهاجرت فکر نمی‌کند اما در این داستان بارها مهاجرت هر کسی که اشتباهی کرده یا از گذشته فراری است مطرح می‌شود. در نهایت هم نمی‌دانیم که چرا پلیس در جریان هلدینگ ثابت اینقدر منفعل است و در واقع هیچ نقشی در برملا کردن پرونده‌های دزدی و قتل و غیره ندارد و دست به دامن آبان می‌شود و آبان هم با تحکم از آن ها می‌خواهد راحتش بگذارند و پلیس هم می‌رود و پشت سرش را نگاه نمی‌کند.

در نهایت هم نمی‌دانیم که آیا واقعا آبان عاشق همسر خود بوده یا بعدها پول و ثروت و بازی‌های کلامی ‌ثابت او را از عشق به همسرش منصرف می‌کند. خود او در خانه ثابت زندگی می‌کند و با رفت و آمد دوست وکیلش به خانه خود مشکلی ندارد. در نهایت ثابت که دستش رو می‌شود عشق دزدی است که می‌خواهیم موفق شود. آیا پیام ما به جامعه همین است؟

این همه چهره سینمایی در این سریال ساعت‌ها و روزها وقت صرف کرده‌اند که به ما بگویند هر اتفاقی را می‌توان توجیه کرد؟ ماه آبان در میانه پاییز بعد از تابستان و قبل از زمستان است. شاید بتوان گفت تنها ترکیب درست این سریال نامگذاری آن بود. ماهی که زیباست اما شما را به زمستان می‌رساند. حتی آبان هم می‌تواند روزی به گرگی درنده تبدیل شود و برای نجات خود دست به هر کاری بزند. این جامعه ایده آل نیست، آقای کارگردان.

 

منبع: خبر فوری
کد مطلب: ۳۸۱۹۹۲
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت