سریالی که رازهای ازدواج شما را فاش می‌کند + تصاویر

«صحنه‌هایی از یک ازدواج» (Scenes from a Marriage) مینی سریال جدید HBO اثر قابل تاملی است که در بحبوحه‌ی خبرها و رکوردشکنی‌های «بازی مرکب» (Squid Game) گم شد.

سریالی که رازهای ازدواج شما را فاش می‌کند + تصاویر

همین موضع، این فرضیه را که ترفند‌های تبلیغاتی تا چه اندازه می‌توانند در دیده شدن یک فیلم تاثیر داشته باشند، بار دیگر به اثبات رساند.

صحنه‌هایی از یک ازدواج بازسازی مینی سریال سوئدی به همین نام اثر اینگمار برگمان است که در سال ۱۹۷۳ پخش شد و بعد‌ها به یک فیلم سینمایی ۱۲۸ دقیقه‌ای تبدیل شد که علاوه بر تاثیر غیرقابل‌انکار بر کارنامه‌ی او، موج تازه‌ای از آثار سینمایی را هم ایجاد کرد که به آسیب‌شناسی روابط عاطفی می‌پرداختند.

این بازسازی تازه توسط هاگای لیوای کارگردانی شده است و بازیگرانی مثل اسکار آیزاک و جسیکا چستین در آن ایفای نقش می‌کنند. رونمایی رسمی از مینی سریال پنج قسمتی HBO در بخش خارج از مسابقه‌ی هفتاد و هشتمین جشنواره‌ی ونیز اتفاق افتاد و قسمت اول آن در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۱ پخش شد. در صحنه‌هایی از یک ازدواج بخش‌هایی از زندگی در حال فروپاشی زوج میان‌سالی به نامه‌ای میرا (جسیکا چستین) و جاناتان (اسکار آیزاک) در یک بازه‌ی زمانی پنج ساله بررسی می‌شود. هر قسمت روایتگر احساسات و نحوه‌ی رویارویی آن‌ها با بحران‌ها است و نگاه بی‌طرفی به این رابطه‌ی متلاطم دارد.

البته اقتباس تازه‌ی صحنه‌هایی از یک ازدواج تفاوت‌هایی نسبت به نسخه‌ی برگمان دارد. در این جا به جای نمایش زندگی یک زوج ثروتمند سوئدی با زوجی از طبقه‌ی متوسط که در آپارتمانی معمولی در دل آمریکای مدرن زندگی می‌کنند، طرف هستیم. هاگای لیوای با معکوس کردن کلیشه‌های جنسیتی به دنبال ایجاد تغییراتی در داستان اصلی و نزدیک کردن روایت به زندگی امروزی در جوامع بزرگ است؛ در اقتباس تازه وظیفه‌ی اصلی امرار معاش بر عهده‌ی زن و وظیفه‌ی نگهداری از فرزند بر عهده‌ی مرد است. همچنین این میرا است که تصمیم می‌گیرد رابطه‌شان را تمام کند، در صورتی که در نسخه‌ی برگمان همه چیز برعکس است.

یکی از تفاوت‌های نسخه‌ی لیوای و برگمان این است که حضور فرزندان در این جا بسیار کم‌رنگ‌تر شده و به نظر می‌رسد تمرکز بر موشکافی روابط این زوج فارغ از نقش‌شان به عنوان والد است.

سریالی که رازهای ازدواج شما را فاش می‌کند

در مجموع می‌توان صحنه‌هایی از یک ازدواج را اقتباسی شسته‌رفته و سرراست از اثر بی‌نظیر و تاریخ‌ساز برگمان دانست که با بازی‌های خوب جسیکا چستین و اسکار آیزاک و البته شیمی مناسب بینشان، توانسته از امتحانِ سخت بازسازی آثار هنری موفق بیرون بیاید. با این همه مشکل اساسی مینی سریال این است که علیرغم همه‌ی تغییرات هنوز هم چیز تازه‌ای به اثر اصلی اضافه نمی‌کند و به جز علاقه‌ی شخصی کارگردان برای اقتباس از آثار برگمان، توجیه مناسبی برای لزوم ساخت این بازسازی وجود ندارد.

صحنه‌هایی از یکی ازدواج در مجموع برای مخاطب‌های تازه روایتی قابل تامل و شوکه کننده است و تماشای آن برای دوستداران سینمای اینگمار برگمان هم خالی از لطف نیست. در ادامه نگاه کوتاهی داریم به تازه‌ترین مینی سریال HBO.

هشدار: در ادامه‌ی این مطلب خطر لو رفتن داستان سریال وجود دارد.

در سکانس اول صحنه‌هایی از یک ازدواج چهره‌ی مضطرب میرا (جسیکا چستین) را می‌بینیم که بعد از چند ثانیه خودش را جمع‌وجور می‌کند و به طبقه‌ی پایین منزلش می‌رود و به همسرش جاناتان (اسکار آیزاک) می‌پیوندد که در حال گفتگو با زن جوانی است. خیلی زود مشخص می‌شود زندگی آن‌ها در حقیقت به عنوان نمونه‌ای موفق و بادوام از روابط تک‌همسری بخشی از تز پایان‌نامه‌ی یک دانشجوی دکترا است و در این گفتگو به جنبه‌های مختلف رابطه‌شان می‌پردازند.

جاناتان استاد فلسفه‌ی دانشگاه و میرا مدیریت بخشی از یک شرکت فناوری را بر عهده دارد و ازدواج ده‌ساله‌شان با وجود داشتن یک دختر پنج ساله، روند طبیعی خودش را طی می‌کند. جاناتان در این گفتگو تقریبا متکلم وحده است و میرا بیش‌تر خطابه‌های او در باب رموز موفقیت زندگی مشترکشان را تایید می‌کند. بعد از چند دقیقه متوجه می‌شویم چیزی در این تصویر زیبا کم است و گویی شاهد نمایشی متظاهرانه هستیم به کارگردانی مرد خانواده!

سریالی که رازهای ازدواج شما را فاش می‌کند

کم‌کم به دل زندگی جاتان و میرا می‌رویم و همان‌طور که از نام فیلم مشخص است به تماشای صحنه‌هایی از ازدواج آن‌ها می‌نشینیم با این تفاوت که این بار همه چیز واقعی است و مثل دقایق ابتدایی فقط شاهد بخش‌های گلچین شده نیستیم. اساس فیلم بر پایه‌ی گفتگو‌های طولانی زوج داستان است و قرار است از خلال بحث و جدل‌ها، شوخی‌ها و گفتگو‌های روزمره به عمق مشکلات و آسیب‌پذیری رابطه‌شان پی ببریم؛ چیزی شبیه به تجربه‌ی روانکاوی و تجزیه و تحلیل رخداد‌های زندگی مراجعان.

جاناتان از همان ابتدا قطب معقول‌تر رابطه معرفی می‌شود که رویداد‌های زندگی روزمره‌شان را از منظری منطقی می‌بیند و به نظرش روزمرگی و سردی رابطه‌ی ده‌ساله‌شان امری طبیعی است و همین که می‌توانند با گفتگو برای مشکلاتشان راه‌حل پیدا کنند یعنی همه چیز سر جای خودش است.

او مردی تحصیل کرده و روشنفکر است که در دانشگاه فلسفه تدریس می‌کند و، چون بخش زیادی از زمانش را دور کار است مسئولیت نگهداری از دختر پنج‌ساله‌شان ایوا را بر عهده دارد. جاناتان زاده‌ی یک خانواده‌ی مذهبی یهودی است و همان‌طور که خودش می‌گوید سال‌ها برای اصلاح و تغییر اعتقادات مذهبی و خانوادگی‌اش جنگیده و حالا دیدگاه مدرن‌تری به دنیا دارد.

میرا دقیقا در قطب مخالف او قرار دارد و از همان ابتدا نگاه مدرن‌تری به زندگی زناشویی داشته، به عنوان نان‌آور اصلی خانه مدیریت بخشی از یک شرکت فناوری را بر عهده دارد، در کارش زن موفقی محسوب می‌شود و برخلاف جاناتان این روزمرگی را بخش طبیعی از رابطه‌شان نمی‌داند.

قسمت اول بیش‌تر به معرفی این زوج و موشکافی بخشی از رابطه‌شان می‌پردازد، اما در قسمت دوم بحران اصلی آغاز می‌شود و دقیقا در این موقعیت است که زوج میان‌سال داستان ما به همه‌ی عقایدی که پیش‌تر داشتند شک می‌کنند و جنبه‌ی متفاوت‌تری از نقش همیشگی‌شان را بروز می‌دهند.

میرا بالاخره بعد از ده سال زندگی مشترک اعتراف می‌کند که از جاناتان خسته شده و می‌خواهد رابطه را تمام و با مرد دیگری زندگی کند. از این جا به بعد شاهد بروز بخش سرکوب‌شده‌ی وجود جاناتان هستیم. او برخلاف تصورات نه داد می‌زند و نه حتی از حمله‌ی آسم به عنوان سلاح دفاعی استفاده می‌کند بلکه سعی می‌کند مسئله را با گفتگو حل کند.

در یکی از سکانس‌های درخشان سریال او اصرار دارد که عکس معشوق میرا را ببیند و با اشاره به سن و ویژگی‌های ظاهری مثل بلندی قد، این واقعیت را آشکار می‌کند که برخلاف ظاهر روشنفکر و قوی‌اش در رابطه نسبت به میرا احساس کمبود دارد و شاید به این دلیل هم هست که به جای شاکی شدن از تصمیم یک طرفه و خودخواهانه‌ی همسرش، سعی می‌کند با باج دادن عاطفی فقط او را در کنار خودش نگه دارد. اوج این وابستگی در سکانس ترک خانه توسط میرا نمود پیدا می‌کند؛ جایی که جاناتان مثل یک کودک فکر می‌کند با تنگ در آغوش کشیدن همسرش می‌تواند او را تا ابد در کنار خودش نگه دارد و طوفانی که در زندگی‌اش به پا شده را متوقف کند.

سریالی که رازهای ازدواج شما را فاش می‌کند

در طرف دیگر ماجرا میرا را داریم، کسی که جسارت تمام کردن این رابطه‌ی سرد را پیدا کرده، اما به شیوه‌ای بی‌رحمانه و البته بدون در نظر گرفتن عواقبی که برای همسر، فرزند و حتی خودش به بار خواهد آورد. روش او دقیقا به اندازه‌ی شیوه‌ی گفتگو محور جاناتان ناکارآمد است و بیش‌تر شبیه راه فرار به نظر می‌رسد تا راه‌حل!

هر قسمت از مینی سریال صحنه‌هایی از یک ازدواج روایتگر بخشی از زندگی پرتلاطم زوج داستان در یک بازه‌ی زمانی پنج ساله است و سطوح مختلفی از انکار، خشم و پذیرش را به نمایش می‌گذارد. هر قسمت در حقیقت شبیه آینه‌ای است که بخش‌هایی از روابط عاطفی ناموفق در زندگی واقعی‌مان را صریح و بدون رودربایستی نشانمان می‌دهد و عملکرد‌ها و تصمیم‌هایمان را به نقد می‌کشد.

در سکانسی از قسمت سوم جاناتان که از شکل‌گیری دوباره‌ی رابطه‌شان واهمه دارد، احساساتش بعد از جدایی را این‌طور تعریف می‌کند: «وقتی ترکم کردی اول رفتم روی حالت اتوپایلوت. فقط یه سری کار‌ها رو اتوماتیک انجام می‌دادم، به ایوا صبحانه دادم و بردمش مدرسه. بعد که برگشتم خونه تازه دلم خواست بمیرم، دلم خواست تو هم بمیری و همین‌طور ایوا!»

دیالوگ بالا احتمالا روایت آشنایی از اتفاقی است که بسیاری از ما امکان دارد در طول زندگی‌مان تجربه کرده باشیم. نقطه‌ای که گویی دنیا به آخر رسیده و نمی‌توانیم خودمان را در شکل دیگری از زندگی تصور کنیم. این مورد همان چیزی است که صحنه‌هایی از یک ازدواج را به اثری قابل تامل و تماشایی تبدیل کرده، چون برخلاف بسیاری از فیلم‌های رمانتیک امروزی تصمیم گرفته به آسیب‌های یک رابطه، احساسات متناقض پس از جدایی و راه‌حل‌هایی که برای بازگشت به زندگی وجود دارد بپردازد و سوال‌های مهم از این قبیل که «آیا می‌توان کاملا به زندگی عادی بازگشت؟»، «آیا اولین راه‌حل درست‌ترینشان است؟» «آیا از سواد رابطه برخورداریم؟» را می‌پرسد.

سواد رابطه یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که صحنه‌های یک ازدواج مطرح می‌کند. اینکه جایگاه اجتماعی و میزان تحصیلات هیچ‌کدام تضمین‌کننده‌ی یک رابطه‌ی خوب نیست و همان‌طور که در قسمت چهارم می‌بینیم، گاهی علیرغم داشتن همه‌ی این‌ها، سواد رابطه نداریم و این دقیقا همان نکته‌ای است که زوج ظاهرا روشنفکر داستان را مثل دو کودک لجباز به جان هم می‌اندازد؛ میرا فقط می‌خواهد به هر قیمتی تنها نباشد و جاناتان هم فقط به تمام کردن رابطه فکر می‌کند و گزینه‌ی حل مشکلات از طریق گفتگو را کاملا از روی میز برداشته است.

سریالی که رازهای ازدواج شما را فاش می‌کند

قسمت پایانی چند سال پس از پایان رابطه را به تصویر می‌کشد؛ که با توجه به فاصله‌ی زمانی نسبتا طولانی با قسمت چهارم، شاید بهتر بود یک قسمت دیگر هم مابین آن‌ها وجود داشت و به چگونگی رویارویی آن‌ها با چالش‌های زندگی مستقل پس از جدایی می‌پرداخت.

تصمیمات میرا و جاناتان در قسمت پایانی کاملا قابل دفاع نیست و به تکرار مکررات شباهت بیش‌تری دارد با این همه به نکته‌ی مهمی اشاره می‌شود؛ این که اگر در روابط عاطفی مثل یک سنگ‌تراش ماهر به دنبال تغییر طرف مقابل و ساخت یک مجسمه‌ی بی‌عیب و نقص نباشیم و در عوض او را همان‌طوری که هست بپذیریم، می‌توانیم ورژن دوست‌داشتنی‌تری از او را ببینیم.

یکی از نوآوری‌های سریال شکستن دیوار چهارم در سکانس آغازی هر قسمت است که گروه فیلم‌برداری را در حال آماده شدن برای ضبط آن سکانس نشان می‌دهد. گویی کارگردان اصرار دارد به مخاطب بفهماند همان‌طور که از نام سریال برمی‌آید مشغول تماشای صحنه‌هایی از یک ازدواج هستید که ساخته و پرداخته تخیل نویسنده است.

این نوآوری البته یکی از نقاط ضعف این بازسازی تازه هم به حساب می‌آید که نه تنها هیچ حس صمیمیتی ایجاد نمی‌کند بلکه بعد از نمایش این سکانس‌ها چند دقیقه طول می‌کشد تا مخاطب از نظر احساسی به جریان داستان وصل شود و تصور کند یک روان‌درمانگر است که بخش‌هایی از زندگی یک زوج شکست‌خورده را می‌شنود.

صحنه‌هایی از یک ازدواج در مجموع بازسازی قابل قبولی است و تماشای آن برای هر انسان بالغی که سطوح مختلفی از یک رابطه‌ی عاطفی را تجربه کرده، خالی از لطف نیست. این سریال تنها آینه‌ی تمام نمایی از آن چیزی است که ممکن است در هر رابطه‌ای به نوعی به وقوع بپیوندد و در دل آثار تجاری و پر سروصدای این روز‌ها یک زنگ تفریح دل‌انگیز به حساب می‌آید.

 

 

منبع: دیجی کالا مگ
کد مطلب: ۳۵۴۷۱۱
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت