داستان لنگه به لنگه نوشته زویا پیرزاد

دلم می‌خواست دختر خاکستر نشین باشم، زیبای خفته و سفید برفی، در انتظار شاهزاده‌ام که کدو تنبلم را به کالسکه‌ای زرین تبدیل کند و حس عشق را در من بیدار؛ و برایم قصری بسازد مجلل و زیبا، قصری که در آن از آشپزی و گردگیری و رختشویی خبری نباشد، قصری آنقدر بزرگ که شب‌ها گریه‌ی کودک شیر خواره‌ام از خواب بیدارم نکند.

داستان لنگه به لنگه نوشته زویا پیرزاد

با رادیو کتاب به دنیای کتاب‌ها سفر کنید.

کد مطلب: ۳۵۶۸۶۱
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت