نگاهی به رمان «خان گیلان»

عشقی گیلانی، تقابلی ایرانی

«خان گیلان» نخستین رمان یک نویسندۀ گیلانی است. یعنی پیش از این کتاب، هیچ یک از نویسندگان گیلانی «رمان» ننوشته بود. رمان «خان گیلان» را محمدعلی صفاری در سال 1310 نوشته است.

عشقی گیلانی، تقابلی ایرانی
 صفاری در 1277 در لاهیجان متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی در گیلان، در «مدرسۀ ایران و آلمان» تهران ادامه تحصیل داد و قبل از جنگ جهانی اول به روسیه و سپس به فرانسه رفت و از دانشکده نظامی فارغ‌التحصیل شد و بعد هم به ایران برگشت و به استخدام ارتش رضاشاه درآمد.

  صفاری در ادوار هجدهم و نوزدهم و بیستم مجلس شورای ملی، نمایندۀ لاهیجان بود اما نکتۀ جالب دربارۀ زندگی سیاسی-نظامی وی این است که او در سال 1327 رئیس شهربانی کل کشور بود و در بهمن‌ماه همان سال که شاه در دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران ترور می‌شود، صفاری هم آن‌جا حضور داشت و به ضارب تیراندازی کرد و او را کشت.

محمدعلی صفاری
 

عشقی گیلانی و تقابلی ایرانی

  باری، «خان گیلان» رمانی تاریخی و عاشقانه است که به ماجرای تقابل «کارکیا خان‌احمد» و شاه‌عباس می‌پردازد. کارکیاخان‌احمد، آخرین فرمانروای مستقل گیلان تا پیش از تحقق تام‌وتمام حاکمیت صفویه بر سراسر ایران بود.

  اگرچه خان گیلان در مواجهه با حکام صفوی اهل مراعات بود، اما وی را استقلال و حاکمیتی بود که صفویه را خوش نمی‌آمد. با این حال شاه عباس هم احترام او را داشت؛ چراکه علاوه بر اقتدار و اعتبار کارکیا خان‌احمد در شمال ایران، همسر وی نیز جزو خویشاوندان شاه‌عباس بود.

  جنبۀ تاریخی رمان، زوال تدریجی اقتدار خان گیلان و تحقق حاکمیت صفویه در گیلان آن روزگار را روایت می‌کند. اما در کنار این ماجرای تاریخی، عشق پنهان و پرشرم و آزرم دختر خان گیلان - گلرخ - به محمدامین‌خان، پسر حاکم مقتول گیلانِ بیه‌پس، درونمایۀ دیگر قصه است.

  در واقع دینامیسم رمان برآمده از این عشق گیلانی و آن تقابل ایرانی است. در آن زمان گیلان به دو ایالت مستقل تقسیم شده بود و مرز این دو ایالت هم سفیدرود بود. نواحی سمت چپ سفیدرود را بیه‌پس و نواحی سمت راست را بیه‌پیش می‌گفتند.

  محمد امین‌خان، در واقع ولیعهد بیه‌پس بود که در پی شکست و قتل پدرش، مقامش را از دست داده بود و نزد کارکیا خان‌احمد، حاکم بیه‌پیش، مستقر شده بود و در نهان و پنهان به دختر وی عشق می‌ورزید و «گلرخ» نیز عشق این گیله‌مرد جوان زیبارو را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت.

ب  ا اینکه رمان «خان گیلان» 86 سال قبل نوشته شده، اما ساختار پست‌مدرنی دارد! فصل‌بندی رمان، روایت ممتد خطی را می‌شکند و در هر فصل، عشق و سیاست به تناوب پیگیری می‌شوند. یعنی یک فصل به تقابل خان گیلان و شاه‌عباس می‌پردازد، فصل بعدی به عشق دختر خان و گیله‌مرد جوان.

عشقی گیلانی و تقابلی ایرانی

د ر فصل آخر رمان، این دو داستان مجزا کاملا در هم تنیده می‌شوند و مثلا نامۀ عاشقانۀ گلرخ به محمدامین‌خان، آخرین اخبار تفوق سیاسی و نظامی شاه‌عباس را نیز دربر دارد و در واقع این نامۀ عاشقانه، یکی از تمهیدات نویسنده برای پیشبرد وجه سیاسی داستان می‌شود.

  از حیث کیفیت نثر، رمان «خان گیلان» نوعی نثر قدمایی و نه‌چندان حرفه‌ای، اما در مجموع دل‌نشین دارد. کاملا پیداست که محمدعلی صفاری، نویسنده‌ای حرفه‌ای و کامل‌عیار نیست و نثرش آمیخته به نوعی تکلف تصنعی است.

در واقع او کوشیده است جملاتی متکلفانه و اشرافی در دهان کاراکترهای رمانش بگذارد و ادبیات آن‌ها را شبیه ادبیات مردمان طبقات بالای جامعۀ ایران در دوران قدیم سازد، اما چون نویسندۀ چیره‌دستی نبوده، نوعی تصنع در این تکلف پدید آورده است.

د  ر واقع آدم‌های قصه، چنان سخن می‌گویند که گوییعصا قورت‌دادن را تنها راه رسیدن به ادبیاتی اشراف‌منشانه و مودبانه می‌دانسته‌اند! این عصا قورت‌دادگی، دامن دیالوگ‌ها و نامه‌های عاشقانه رمان را هم گرفته است.

  ولی انصاف باید داد که نثر قسمت‌های عاشقانه رمان آمیخته به تصاویر شاعرانه و دلنشینی است که خواندن «خان گیلان» را برای خواننده، خوشایند و دلپذیر می‌سازد.

در تایید «نثر شبه ‌قدمایی و مصنوعی» رمان، مثال‌های فراوانی می‌توان زد. مثلا در جایی از رمان، خان گیلان محمدامین‌خان جوان را به صرف صبحانه مشترک دعوت می‌کند و جوان در پاسخ می‌گوید: «چه افتخاری بالاتر از اینکه حضرت خان مرا در لقمـة‌الصباح با خود شریک سازند. »

و در ادامه، نویسنده می‌نویسد: «در اختتام جمله به سوی در روان شده و به ملازم خود دستور داد که صبحانه را حاضر نماید، مشارالیه نیز خوانی گسترده، کارکیا خان‌احمد و محمد‌امین‌خان هر دو... جلوس کرده و به صرف لقمة‌الصباح مشغول شدند. »

  نثر متکلف نه چندان دلنشین، البته در فصل‌های سیاسی رمان نمود بیشتری دارد؛ ولی در فصل‌های عاشقانه، تصویرپردازی شاعرانۀ نویسنده، اگرچه غالبا متکلفانه است، اما نثر را دلنشین کرده است.

مثلا در نخستین توصیف نویسنده از گلرخ، با این جملات مواجه می‌شویم: «صنمی گل‌عذار سیمین‌غبغب در حالتی که یک‌پهلو روی بستر نرمی دراز کشیده گیسوان مشکین‌فام هاله‌وار صورت ماهش را احاطه کرده و ساعد بلورین را تکیه‌گاه سر کوچک ظریفش قرار داده بود...».

  یا آن‌جا که گلرخ به نشانۀ دوطرفه بودن عشق، دستمالی به محمدامین‌خان می‌دهد، این جمله را می‌خوانیم: «مجددا همان دست که آفت عقل و رهزن دین بود از شکاف پرده به در آمده دستمالی ابریشمین به جوان هدیه نمود.»

  تعابیر جالب و نه‌چندان رایجی نظیر «بربادی» نیز، جزو نقاط قوت جملات رمان‌اند. مثلا: «می‌خواهند... منظور منحوس خود را که بربادی آرامش و آسایش گیلان و گیلانی است، پیش ببرند.»

  یا جملاتی نظیر «فلک کج‌رفتار چه نقشی روی کار آورده؟» در وصف سربازان شناگر و فداکار خان گیلان هم می‌خوانیم: «در آب‌بازیچالاک و در جان‌بازی بی‌باک بودند.» 

  رمان «خان گیلان»، لذت عشق‌ورزی در فقدان آزادی را به خوبی به تصویر کشیده است. فضای اشرافی و اخلاقی سنگینِ حاکم بر زندگی گلرخ و گیله‌مرد جوانش، مجال چندانی برای عشق‌ورزی آزادانه در اختیار آن‌ها باقی نمی‌گذارد و کیست که نداند عشق پنهان و ممنوع را خاصیت و کیفیتی دگر است؟!

منبع: عصر ایران
کد مطلب: ۳۶۴۶۹۴
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت