از محمدرضا شجریان تا خواننده گَنگستر شهر آمل

همدلی نوشت: ماجرای تخریب میراث معنوی گوناگون در نقاط مختلف این سرزمین به‌ویژه در یکی دو دهه گذشته، قصه امروز و دیروز نیست و سابقه‌ای قابل‌توجه دارد.

از محمدرضا شجریان تا خواننده گَنگستر شهر آمل

از روزگاری که جریانی خاص وارد فضای مداحی و روضه‌خوانی این سرزمین شد و پیشینه درخشان و مولد این هنر مذهبی را تحت‌الشعاع قرار داد گرفته تا آن هنگام که برخی قطعات به‌شدت سخیف در ژانر موسیقی پاپ با کپی‌برداری ناشیانه از موسیقی ترکی و عربی کمر همت بست به نابود کردن آواها و نواهای به یادگارمانده از موسیقی مناطق و نواحی ایران که در گوشه گوشه این خاک پهناور و گاهی حتی در گمنامی با همه ناملایمات دم و بازدم جسمی نحیف را پیش روی هر بیننده و شنونده‌ای، مجسم می‌کرد؛ هرچند این میراث گران‌بها تا پیش از آن‌هم از سوی هیچ نهاد و ارگانی موردحمایت قرار نگرفته بود اما انگار از زمانی به بعد اندیشه و مکتب خاصی کوشید همه تلاش خود را برای خاموش کردنش، یک‌کاسه کند.

جوانان علاقه‌مند به ریتم و سرعت و فریاد شاید مناسب‌ترین ابزار برای فراهم آوردن همه آنچه برای این نابودی لازم بود، شده بودند؛ از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا سال‌های ابتدایی دهه هفتاد یا شاید اواخر دهه شصت همه ظرفیت رادیو و تلویزیون در حوزه موسیقی از بام تا شام به صدای دو چهره نام‌آشنای آن دوران اختصاص پیدا کرده بود؛ شهرام ناظری و البته محمدرضا شجریان. در این میان گاهی تک‌وتوک صداهای دیگری هم از صداوسیما پخش می‌شد که به‌قدری با این دو در شیوه و لحن و صدا در خوانش مشابهت داشتند که در عمل هیچ اتفاق تازه‌ای را رقم نزدند و درنهایت جوانان ابتدای دهه هفتاد نسلی شدند خسته و دل‌زده از موسیقی ایرانی و حتی گاهی عصبانی و برافروخته از تحریرهای یکنواخت و تکرار و حوصله سر بر این استادان نامدار.

انگار در پشت پرده اداره بخش موسیقی رادیو و تلویزیون بعد از انقلاب اسلامی هم تفکر قرار داشت که می‌خواست نسل جوان آن دوران و البته دهه‌ها و سال‌های بعد را از این میراث منزجر کند و درنهایت هم به توفیق رسید.از آن زمان به بعد بود که درخت موسیقی پاپ بعد از انقلاب به شکلی کاملاً ناهمگون و البته به روش تصاعدی چون سرطانی بدخیم بزرگ و بزرگ‌تر شد و صرف‌نظر از چهره‌های اثرگذار و هنرمند به معنای واقعی که در آن روزگار هم تعدادشان به‌سختی از تعداد انگشتان دو دست بیشتر می‌شد، جریان نامیمون موسیقی پاپ امروز در ایران را پدری کرد. بعد از دهه هفتاد اوضاع‌واحوال برای موسیقی مناطق و نواحی ایران از وضعیت موسیقی ایرانی به مرتب ناگوارتر بود و کار برای این‌گونه موسیقایی به‌جایی رسید که بسیاری از چهره‌های ماندگارش در فقر و گمنامی جان دادند.

در شهرستان‌ها هم تب سرعت و ریتم و فریاد مدام فراگیرتر می‌شد و ابزارش هم دو چیز بود؛ نسل جوانی خسته و دل‌زده از سکون و یک کیبورد. هردوی این لوازم هم با یک چشم به هم زدن در اختیار بود. برای نمونه مازندرانی که در آن چهره‌های مؤثر و تأثیرگذار بسیاری نفس می‌کشیدند به ناگاه تبدیل به کویری و خشک و بی آب‌وعلف شد و جالب آنکه یک ژانر تقلبی در موسیقی پاپ ایران از این جغرافیا به موسیقی زیرزمینی ایران معرفی شد که همچون پاپ کرمانشاهی مروج یاغیگری، خلافکاری، قمه‌کشی و درنهایت هنجارشکنی بود.

در این خطه هنرپرور و زیبا اما در این ایام کار به‌جایی رسیده که در یک رویه کاملاً جدی و در واکنش به انتشار قطعه‌ای به نام گنگستر شهر آمل، خلاف‌کارها و در اصطلاح بچه لات‌های این شهر در صفحه‌های اینستاگرام خود نوشته‌اند: «ظرفیت گانگستر آمل تکمیل شده بنابراین دوستان عزیز برای فعالیت درزمینه گانگستری به شهرهای دیگر مهاجرت کنند.»

کد مطلب: ۳۶۵۸۶۶
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت