قصه خوانندهای که از پنچرگیری در تعمیرگاه به واحد موسیقی رسید
مرحوم اسفندیار قره باغی در بخشی از روایت خاطرات موسیقایی خود ضمن اشاره به برخی از فعالیت های های خود بعد از بازنشستگی از نحوه ورودش به واحد موسیقی سازمان صدا و سیما سخن گفته است.

کتاب «متولد بهمن» مشتمل بر خاطرات مرحوم اسفندیارقره باغی از هنرمندان پیشکسوت موسیقی انقلاب یکی از آثار مکتوب مرتبط با تاریخ موسیقی انقلاب است که در سال ۱۳۹۸ توسط روحالله رشیدی در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی پیش روی مخاطبان قرار گرفت.
این کتاب به واسطه گفتگوهای مبسوطی که مصاحبه گر اثر داشته میتواند در ردیف یکی از مهمترین مراجع مورد وثوق مرتبط با تاریخ شفاهی موسیقی انقلاب اسلامی قرار گیرد و در برگیرنده ابعاد جدیدی از شناخت فرهنگ و هنر مردمی انقلاب است. چارچوبی که در آن توجه به این قسمت از فعالیتهای فرهنگی هنری هنرمندان و مردم در جریان انقلاب اسلامی به شدت مهم و ضروری است و میتواند روایت یکی از مسیرهای رو به پیشرفت فعالیتهای فرهنگی در کشورمان را پیش روی مدیران و سیاستگذاران این عرصه قرار دهد.
فرآیندی هدفمند با حضور تمام اقشار جامعه که در آن دوران نهایت تلاش خود را به واسطه همدلی و همراهی که داشتند برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی انجام دادند و شرایطی را فراهم آوردند تا به واسطه ابزار فرهنگ و هنر، فرهنگ انقلابی را به سمت پیروزی رهنمون سازند. فضایی که قطعاً قسمت مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی را رقم زده اما بسیاری از مردم با آن آشنا نیستند و در این مسیر چه بهتر که مجموعههای فرهنگی و هنری فعال در این عرصه بتوانند به انعکاس آنچه در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن صورت گرفت، بپردازند.
البته آنچه در پروژه «خاطرهبازی با اهالی موسیقی انقلاب» صورت میگیرد، فقط محدود به انعکاس فرازهای کتاب «برخیزید» و «متولد بهمن» نمیشود و در آینده گزارشها، گفتگوها و نوشتههای رسانهای دیگری از فعالان عرصه انقلاب اسلامی را پیش روی مخاطبان قرار میدهد.
در سی و دومین شماره از این سلسله گزارش که به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس منتشر می شود، به انعکاس بخش دیگری از خاطرات شفاهی مرحوم اسفندیارقره باغی پرداختیم که در فصل سوم از کتاب «متولد بهمن» با عنوان «جنگ جنگ تا پیروزی» پیش روی مخاطبان قرار گرفته است.
مرحوم قره باغی در این بخش از کتاب پس از عبور از آنچه در فصل دوم فعالیتهای هنری خود به آن پرداخته بود، به آغاز دور جدیدی از فعالیتهایش در عرصه موسیقی به ویژه در ایام جنگ تحمیلی اشاره کرده و نوشته است:
بعد از بازنشستگی از وزارت فرهنگ و خروج از کمیته، با وجود کارهای جسته و گریخته ای که در زمینه موسیقی انجام می دادم، عملا بیکار شدم، نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. اصولا هیچ گاه روحیه ام با بیکاری و بی مسئولیتی سازگار نبود. دست روی دست نگذاشتم و منتظر کسی هم نبودم که بیاید دنبالم و بگوید بیا در فلان اداره استخدامت کنم. تازه حقوق بازنشستگی هم چندان کفاف هزینه های زندگی را نمی کرد و در تکاپوی دست و پا کردن کاری بودم که بتواند بی منت، روزی اهل و عیال را تامین کند. من با اینکه از جوانی وارد وادی هنر شده بودم ولی هیچ وقت از کارهای سخت و سنگین دور نبودم. یکی از کارهایی که قبلا یاد گرفته بودم و سر رشته ای نسبی در آن داشتم مکانیکی اتومبیل بود. وقتی دیدم چاره ای ندارم جز این که روی پای خود بایستم. سر کوچه خودمان مغازه ای اجاره کردم و یک مکانیکی جمع و جور راه انداختم. پنجرگیری می کردم، تعمیر موتور هم بلد بودم. کارم بد نبود. مشتری خوبی داشتم.
در یکی از روزهایی که در مکانیکی مشغول کار بودم، آقای معمم محترمی برای تعمیر ماشینش به مکانیکی مراجعه کرد. ماشینش را تحویل گرفتم و تعارف کردم بنشیند تا کارش را راه بیندازم. این آقا همان طور که نشسته بود، داشت در و دیوار مغازه را ورنداز می کرد. چشمش افتاد به عکس ها و مدارک مربوط به فعالیت های موسیقایی ام که تعدادی از آنها را روی دیوار نصب کرده بودم.
رو به من کرد و پرسید: «این آقا که مدارک و لوح هایش را را به دیوار زده اید کیست؟» گفتم: «خودم هستم». با تعجب نگاهی به من و مدارک و تصاویر روی دیوار انداخت و به فکر فرو رفت. آن روز صحبت هایی بین ما رد و بدل شد. آمار سوابط و توانمندی هایم را پرسید و من هم پاسخ هایی دادم. رفت و چند روز بعد دوباره به مکانیکی آمد و گفت: «آقای محمد هاشمی روز پنجشنبه ساعت ۱۱ منتظر شماست». گفتم: «ایشان که هستند؟» گفت: «برادر آقای هاشمی رفسنجانی و مدیر سازمان صدا و سیما». از علت دعوت پرسیدم و پاسخ مختصری داد با این مضمون که «مربوط به فعالیت های موسیقی شما می شود». قبول کردم و براساس قرار، به دیدن آقای هاشمی رفتم.
آقای هاشمی، ظاهرا بعد از پرس و جو و کسب شناخت نسبی، من را خواسته بود تا پیشنهاد همکاری با واحد موسیقی سازمان صدا و سیما و همچنین مشاوره هنری خود را به من بدهد. با آقای هاشمی صحبت کردم. وقتی دیدم دعوت ایشان جدی است، پیشنهاد همکاری را پذیرفتم. بساط مکانیکی را جمع و وارد صدا و سیما شدم. از آن زمان بود که دوره جدید فعالیت هنری ام را با ورود به واحد موسیقی سازمان صدا و سیما شروع کردم.
در واحد موسیقی البته نقش های متنوعی را عهده دار بودم. اوایل، مسئول امور اداری واحد موسیقی بودم و با حضور و غیاب و پیگیری حقوق کارکنان واحد موسیقی می پرداختم. بعدا ایراد گرفتند که مسئول امور اداری باید از کارکنان رسمی سازمان صدا و سیما باشد. با این ایراد، من مجبور به ترک امور اداری شدم. در آن مقطع، آقای نادر عرفانیان مسئول هماهنگی واحد موسیقی بود که به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی منتقل شد و من شدم مسئول هماهنگی واحد موسیقی.
آن روزها سید محمد میرزمانی مسئول واحد موسیقی رادیو بود. میرزمانی در سال های قبل از انقلاب و دوره نوجوانی، در گروه کُر آقای ماردویان با من کار کرده بود و از آن زمان، باهم آشنا بودیم. علی غلامعلی برادر حمید غلامعلی که در رادیو گویندگی هم می کرد، معاون میرزمانی بود. آقای احمدعلی راغب هم آن زمان دبیر شورای شعر بود.
دیدگاه